پیوندهای اجتماعی

peikekhavarorg

مقالات پیک خاور

هویت یابی  با واژه "اسلام سیاسی"
یا سندروم نفرت از جمهوری اسلامی ایران :
چندیست که همزمان با واژه سازی رسانه های ناتو ، واژه اسلام سیاسی تولید انها لقلقه زبان  نیروهای چپ نمای ما نیز گشته  و البته که بدنبالش تحلیلهای ابکی و تفسیرهای ضمیمه دیگر رفقایشان این مطلب را دامن زده .
نخست بعد از رسانه ها این حکمتیستها گیج و گنگ بودند که به نقد و تحقیر و تمسخر این وازه پرداختند و سپس این واژه دستمایه  نامه مردمیها و سایرین نیز قرار گرفت .
طبعا مایل نبودم در مورد قلم بدستانی که خوانندگانی کم وزن تر از خود دارند بنویسم ولی وقتی کار به جعل تاریخ رسید دیگر نمیشد چنین موردی را بی جواب گذاشت .
واژه "اسلام سیاسی" که عالیجنابان با ان  بسیار متعجبانه برخورد کردند ، برایشان بگونه ای بود که گویا برای اولین بار در تاریخ این تشیع بود که سیاسی شد .
گویا یهودیت تحت ایدئولوژی انحرافی صهیونیسم ، سیاسی نیست ، یا مسیحیت واتیکان مبرا از امور سیاسیست یا دالایلاما  اصولا هیچ ربطی به سیاست ندارد . و یا اسقف اعظم کلیسای کانتر بوری  فقط انجیل تدریس میکند و نقشی در تصمیمات کاخ باکینگهام ندارد.
اما در مورد تشیع ، کافیست اقایان کمی تاریخ بخوانند تا متوجه شوند تشیع انقلابی از بدو پیدایش حتی یک لحظه غیر سیاسی نبوده .حتی انزمان که زمام امور شیعیان کاملا در اختیار ارتجاع بود و نیروهای مترفی شیعه در انزوا و تحت  تعقیب و تهدید بودند . 
راه دور نرویم  همین عالیمقامان اگر تاریخ مشروطیت را ورق میزدند و یک نگاه اجمالی میکردند متوجه میشدند که قبل از اینکه کمونیستهای ایران  با مارکسیسم اشنا شوند انقلابی بزرگ در ایران تحت نام مشروطه اتفاق افتاد که گردانندگانش عموما حوزوی بودند . اگر بپذیریم که  مارکسیسم لنینیسم در ایران سابقه صد و خرده ای ساله دارد جنبش انقلابی تشیع به درازای تاریخ اسلام است و توانسته با توجه به شرایط تاریخی همواره خود را بروز کرده تعریف ظلم را در هر مقطعی از تاریخ تحلیل کرده علیه ان موضع بگیرد  .
طبیعی است که این عبارت نا چسب در محکومیت  هر جنبش ضد امپریالیستی و استقلال طلب که با انگیزه و تمایل اسلامی/شیعی  بکار برده شده است را میتوان  با انگ اسلام سیاسی زدن این جنبش ، از پیش محاکمه و محکوم و مزموم و مطرود و مشکوک و ضالّه شناخت و در این حالت  چپ نه غیر مذهبی بلکه ضد مذهبی  با تمام توش و توان انقلابی باید امپریالیسم  را رها کرده و یا بکمک بگیرد و آب را هم زمین بگذارد و به مبارزه با این جنبش بپردازد..
مورد بعدی افاضاتیست که اقایان در مورد اخوانیها مطرح کردند  سندروم نفرت از اسلام انقلابی کار را بجایی کشاند که اقایان با این  
این عطش سیاه نمائی خود ، هر فرد و یا جریان مذهبی را که به شکلی رشد کرده به باد سیاه نمایی های خود گرفتند ، انچنانکه  اخیرا حاج الحسنی مفتی فلسطین در سالهای ۱۹۴۵- ۱۹۴۱ را به نازیسم متهم کردند. وصله ای که اختراع  نتانیاهو است و توسط او به شیخ چسبانده شده . در حالیکه مفتی حاج الحسنی پیشرو مبارزات ضد استعمار  در سالهای اشغال فلسطین بوسیله استعمار بریتانیا بوده .
این در حالی بود که واتیکان رسما با نازیها عقد اخوت بسته بود و اژانس یهود همکاری نزدیک با گشتاپو داشت .  مواردی که سالهاست با فشار اسراییل سبب منع تحقیق در مورد هلوکاست توسط محققین شده .
این اقایان نخوانده اند که جنایات نازیها تنها زمانی اشکار شد که  بازداشتگاه های انها در خارج از المان  توسط ارتش سرخ  یافت شد و دادگاه های نورنبرگ با تمام کاستی ها و فسادی که غربیها اعمال کردند تشکیل شد . اهل مطالعه  بهتر از من کم دانش میدانند که بسیاری کشورهای مستعمره همراهی با المان ناسیونال سوسیالیست  را تنها راه خلاصی از استعمار کثیف بریتانیا میدانستند و در همین کشور خودمان بسیاری روشنفکران نازیها را کلید رهایی از استعمار بریتانیا میدانستند  و بخشی از ملت عوام انچنان جذب المانها بودند که هیتلر را اهل کرمان(ژرمان) و بچه محل خطاب میکردند و برایش اوازهای کوچه باغی میخواندند . ایا همه اینها وابستگان نازیسم بودند ؟
شک نیست که سران اخوان تحت تاثیر انقلاب فرانسه همه فراماسون بودند و میپذیریم که اینبار بیشتر تحت نفوذ فراماسونهای بریتانیا در کار ناصر کارشکنی کردند و نزدیکی او به شوروی را برنتافتند . اما همین اخوان جنبش انقلابی الجزایر را به خونین ترین شکل به پیش بردند .
انقلاب الجزایر علیه استعمار فرانسه و رهایی  ملت الجزایر را میتوان با مبارزات مردم ویتنام مقایسه کرد . 
جنایتهای برهنه ای که فرانسویان علیه خلق الجزایر مرتکب شدند .قتل عامهایی که انجام دادند هرگز نتوانست اراده پولادین این رزمندگان را سست کند و یا به انزوا بکشاند .
هنوز تاریخ این انقلاب خونین را بدرستی بازتاب نداده و قطعا روزی نه چندان دور به این داوری خواهد نشست ..
اما با همین اندک میتوان فهمید که از دید اقایان امروز مبارزه علیه حزب الله بدلیل شیعه سیاسی بودن و حماس بدلیل اخوانی بودن در اولویت است تا جایی که برای کوبیدن ان حتی میتوان اویزان امپریالیست ها هم شد ، چنانکه شاهد همین حمایتهای امپریالیستها از این عقب ماندگان ذهنی هستیم انهم نه بصورت پنهان که بسیار علنی و اشکار ..
اما انچه لازم به ذکر است و نباید از نظر دور داشت پراگماتیست بودن احزاب کمونیست عربی و ارتباطشان با توده هاست .
در مقایسه جریانات  مارکسیسم لنینیسم ، کمونیستهای جهان عرب علی رغم برخی انحرافات در پیوند جستن با توده های مردم خود بسیار بیشتر از اقایان موفق بوده و  تمایلات اسلام هراسانه در آنها صفر است.
بطور مثال حزب کمونیست عراق با جریان صدر و شخص  مقتدا صدر که یک روحانی شیعه است فراکسیون مشترک دارد ،صرف نظر از مواضع سیاسی  این جریان ،  هدف ، نشان دادن رواداری حزب کمونیست عراق در پیوستن به یک جریان عمیقا مذهبی است و علاوه بران نماینده حزب کمونیست عراق در مجلس شورای عراق یک خانم محجبه است و دفتر حزب هم در نجف اشرف واقع است
مورد دیگر .
حزب کمونیست لبنان است که با حزب الله روابط فراکسیونی نزدیکی دارد و در انتخابات لیست انتخاباتی را با هم تقسیم میکنند .
سخن اخر ...
امروز سندروم نفرت از جمهوری اسلامی ایران توانسته نامه مردمیهای لندن نشین که خروجی مطالبشان عموما ملغمه ای از خزعبلات سکت رجوی با تحلیلهای ابکی نچسب است و محفل سوسیال دمکرات شده ها را حد اقل در چنین مواردی با حکمتیستها و کمونیستهای کارگری سر یک سفره بنشاند .
البته شک نیست که این محفلهای چند نفره انقدر ناتوانند که لباسشان را هم بسختی عوض میکنند چه رسد به عوض کردن حاکمیت ایران از همین روست که برای ماندن به هر پر کاهی چنگـ میزنند ، از جنازه مهسا تا چرخیدن بین برهنگان زن زندگی ولنگاری . اما این سندروم بیماریزا انها را تا مزدوری علنی امپریالیستها برده است و دیگر حنای این بیماران رنگی ندارد .
پوریا
نعیم صفایی