WIDE bannerflags5 copy

 

 

Peikekhavar mobile

Write a comment

برگرفته از وبسایت چپ ضد امپریالیست ایران- 
https://ecziiran.org/


مقدمه
در شرایطی که کشومان ایران، زیر فشارهای طاقت‌فرسای تحریم و در معرض تهدیدات نظامی و تهاجمات پی‌درپی امپریالیسم و صهیونیسم قرار دارد، گفتارهای سیاسی و محورهای انتقادی داخلی باید فراتر از شعار و تصویرسازی باشد. اخیراً نوشته‌هایی منتشر شده که «چپ محور مقاومتی» را به‌عنوان «اسباب شرمساری» و «لکه‌ای فضاحت‌بار در تاریخ پرشکوه چپ» معرفی می‌کنند — گزاره‌ای که بیش از آنکه نقدی مستدل و مستند باشد، می کوشد میراث تاریخی پیوند میان عدالت اجتماعی، استقلال ملی و مبارزه ضدامپریالیستی را تحریف و بی‌اعتبار سازد.

چپ ایران همواره با دغدغه عدالت اجتماعی، استقلال ملی و آزادی سیاسی درگیر بوده و هرگونه ستیز با سلطه خارجی، بخشی از تاریخ پرشکوه و ریشه‌دار آن است. آنچه این جریان‌ها در نظر دارند، حذف یا تحریف این تاریخ است؛ تلاشی برای جدا کردن چپ از مقاومت واقعی و تبدیل نام و زبان آن به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به سازش با قدرت‌های خارجی.

خواننده باید بداند که این نوشته‌ها، صرفاً نقد نظری یا انتقاد از سیاست داخلی نیستند، بلکه پروژه‌ای سیستماتیک برای تضعیف اندیشه ضدامپریالیستی و مشروعیت مقاومت در ایران هستند. در چنین شرایطی، ضروری است از همان آغاز نشان داده شود که دفاع از مقاومت و استقلال، نه امری جانبی، بلکه جوهره چپ ضدامپریالیست و معیار سنجش وفاداری به آن استپافشاری بر مقاومت، شرط امکان تحقق عدالت و آزادی در داخل کشور است و هر جریانی که این اصل را هدف قرار دهد، صرف نظر از شعارها و ادعاهایش، در مسیر وارونه‌نمایی و تضعیف چپ واقعی حرکت می‌کند.

هدف این مقاله تنها اثبات حقانیت مقاومت و چپ ضدامپریالیست نیست؛ بلکه روشن کردن پرسشی بنیادین و تأمل‌برانگیز است. در شرایط مشخص ایران امروز، کدام رویکرد سیاسی و تحلیلی بیشترین ظرفیت را برای تأمین منافع عمومی، حفظ انسجام ملی و تقویت قدرت مقاومت فراهم می‌آورد؟ آیا واکنش‌های گزینشی و برجسته‌سازیِ آزادی‌های ظاهری و صوری، بی‌آنکه به وضعیت واقعی و پیامدهای میدانی توجه شود، می‌تواند به سود منافع عمومی تمام شود، یا بالعکس؟ پاسخِ مستدل و واقع‌بینانه به این پرسش، محور اصلی این متن است.

وارونگی گفتمانِ «چپ‌نما»: مشخصه‌ها و پیامدها

چپ در ایران تاریخی طولانی و چندوجهی دارد و همواره پیوند میان عدالت اجتماعی، استقلال ملی و آزادی‌های دمکراتیک را شالوده و راهنمای مسیر خود قرار داده است. با این‌حال، در سال‌های اخیر نوعی «چپ‌نمایی» پدید آمده که با واژه‌ها و نمادهای چپ سخن می‌گوید، اما در عمل، سه ویژگی بنیادین دارد که آن را از چپِ اصیل متمایز می‌سازد.

۱. تهی کردن تضاد اصلی از محتوای طبقاتی و اجتماعی: تضاد اصلی زمانه یعنی ستیز با سلطهٔ امپریالیستی و پیوند آن با مبارزهٔ طبقاتی و خواست‌های معیشتی اقشار محروم، بدل به یک گزارهٔ صرفاً جغرافیایِ قدرتی یا دیپلماتیک می‌شود؛

۲. جایگزینیِ جغرافیای قدرت به‌جای جغرافیای مردم : در این چارچوب، افق تحلیل از نیازها و مطالبات کارگران، بازنشستگان و زحمت‌کشان به سمت دغدغه‌های نخبگان و محافل قدرت تغییر می‌کند؛ دغدغه‌هایی که بیش از آنکه بر عدالت اجتماعی متمرکز باشند، معطوف به پذیرش در نظم جهانی‌اند؛

۳. غلبه زبان آکادمیکِ لیبرالی و اصلاح‌طلبیِ سطحی : بخشی از گفتمان دانشگاهی و روشنفکری، به‌جای ارائه تحلیل‌های ساختاری و راهکارهای ریشه‌ای، در سطح نقدهای جزئی، گلایه‌مندی‌های اجتماعی و برجسته‌سازی موانع مدنی متوقف می‌ماند. این رویکرد که بیشتر در قالب گفتارهای نمادین و بازارپسند بازتولید می‌شود، ناخواسته مسیر نزدیکی به نظم نئولیبرال جهانی را هموار می‌کند و فاصله خود را با واقعیت زندگی طبقات فرودست افزایش می‌دهد.

پیامد این سه گانه، دست‌کم سه سطح از تبعات عملی را به دنبال دارد: نخست، افقی که برای مطالبات طبقات محروم تعریف می‌شود تنگ می‌گردد؛ دوم، سرمایهٔ نمادین و مشروعیتِ نیروهای مستقل در فضای داخلی کاهش می‌یابد؛ و سوم، در شرایط حساسِ امنیتی و منطقه‌ای، غفلت از تحلیل وضعیت مشخص می‌تواند به باز شدن درِ سوءاستفاده برای بازیگران خارجی منتهی شود. نمونهٔ موردِ اشاره ــ تجربهٔ سال ۱۴۰۱ و واکنش‌های بی‌موقع یا نامتناسبِ برخی جریان‌ها ــ نشان داد که برجسته‌کردن نارضایتی‌ها بدون درک مناسبات می‌تواند به بسترهایی مساعد برای نفوذ و بهره‌برداری تبدیل شود و هزینه‌های سنگینی بر انسجام ملی تحمیل کند.

نکتهٔ کلیدی این است: تمرکز صرف بر «آزادی‌های صوری» یا اعلانِ هر نارضایتی به‌مثابه معیارِ مطلقِ چپ‌بودن، خود می‌تواند حاملِ پیامدی خطرناک باشد؛ نه با «نیتِ بد» فعالان، بلکه به دلیلِ عدم تطابق روشِ کُنش با وضعیتِ واقعیِ جامعه و محاسباتِ میدان. نقد اجتماعی بدون لحاظ جایگاه مقاومت و استقلال ملی، نه تنها ناقص است، بلکه می‌تواند به تحریف گفتمان چپ منجر شود.

چپِ واقعی و نسبتِ میان عدالتِ داخلی و مقاومتِ ملی

چپ واقعی، بر اساس تجربه و سنت تاریخی خود، از همان ابتدا نشان داده که استقلال ملی، عدالت اجتماعی و آزادی‌های دمکراتیک، وجوهی هم‌پیوند و تأمین‌کننده یکدیگرند. نگاه تحلیلی این جریان، سه ویژگی راهبردی دارد:

  • تحلیلِ وضعیتِ مشخص: پیش از هر اقدامِ عمومی لازم است ساختارِ نیروها، آرایشِ طبقاتی و مخاطراتِ منطقه‌ای و داخلی به‌دقت سنجیده شود؛
  • اولویتِ منافع عمومیِ طبقات محروم: هر ارزیابیِ راهبردی باید با معیارِ نفعِ کارگران، بازنشستگان و اقشار آسیب‌پذیر سنجیده شود؛
  • پیوستگی راهبردی میان قدرت داخلی و ظرفیت مقابلهٔ خارجی: توانایی پایدار کشور در مقابله با سلطه و فشارهای خارجی، مستلزم تقویت مشروعیت داخلی، پاسخگویی به مطالبات مردم و انسجام ملی است.

از این منظر، محور مقاومت نه صرفاً مجموعه‌ای از صف‌بندی‌های ژئوپلیتیکی، که عرصه‌ای عملی برای دفاع از استقلال و تضمین امکان اجرای سیاست‌های عدالت‌محور داخلی است. چپ ضدامپریالیست این فهم را دارد که یک حاکمیتِ بی‌پایهٔ اجتماعی، حتی اگر در مواجههٔ لفظی ضدامپریالیست باشد، ظرفیتِ بسیجِ مؤثرِ مردم را نخواهد داشت و بنابراین پایداری مقاومت در گروِ مشروعیتِ اجتماعی و تحققِ مطالباتِ بنیادی است. بدین‌جهت، دفاعِ از حقوقِ کارگران، آزادیِ تشکل‌ها، تأمین معیشت و مبارزه با فساد و نابرابری، نه رقیبِ مقاومت، بلکه شرطِ امکانِ آن است. 

تحلیل راهبردی: چرا واکنش حساب‌شده ضروری است

بحث اصلی این بخش این است که در میدان سیاست، هر اقدامِ نمادین یا اعلامِ بیانیه‌وار، وقتی بدون محاسبهٔ پیامدها انجام شود، می‌تواند نتیجه‌ای معکوس داشته باشد. تجربهٔ حرکت‌های بزرگ و پاره‌ای «پویش‌ها» که در فضای شور و هیجانِ عمومی شکل گرفتند، نشان داد رقابتِ روایت‌ها و مداخلات خارجی می‌تواند حرکت‌های محق و حق‌طلبانهٔ مردم را به کانونی برای منافع بیگانه تبدیل کند؛ دقیقاً همان چیزی که برخی منتقدانِ تندرویِ بی‌تحلیل به آن اشاره می‌کنند.

از همین‌رو، چپ ضدامپریالیست بر یک ضابطهٔ راهبردی پای فشرده است:کُنشِ مبتنی بر تحلیلِ وضعیتِ مشخص و اولویت‌بخشی به منافعِ طبقاتِ محروم. این بدین معنا نیست که از پیگیریِ دموکراسی و حقوقِ مدنی کوتاهی شود؛ بلکه به این معناست که مطالبه‌گری باید با درکِ از مخاطراتِ خارجی و نیازِ به حفظ انسجامِ ملی همراه گردد تا از تبدیلِ یک اعتراضِ مشروع به اهرمی برای فشارِ خارجی جلوگیری شود.

چپ واقعی با تحلیل وضعیت مشخص، می‌فهمد که مبارزه ضدامپریالیستی در شرایط کنونی، ابزار اصلی برای دفاع از منافع ملی و پایدار نگه داشتن انسجام داخلی است. هرگونه غفلت یا تمرکز صرف بر آزادی‌های صوری، نه تنها از عدالت واقعی فاصله می‌گیرد، بلکه فرصت را برای فشار و مداخله خارجی فراهم می‌کند. در واقع، محور مقاومت و چپ واقعی مکمل یکدیگرند: چپ واقعی با تمرکز بر عدالت، آزادی و منافع مردم، پشتیبانی نظری و اجتماعی از مقاومت ارائه می‌دهد و مقاومت نیز عرصه‌ای برای تحقق استقلال ملی و امنیت ملی فراهم می‌کند.

جریان‌های چپ‌نما در شرایط کنونی، هنگامی که محور مقاومت و چپ ضدامپریالیست را مورد نقد قرار می‌دهند، در واقع نیروهای مسلمان انقلابی را هدف می‌گیرند؛ نیروهایی که به‌طور عملی و جانانه از مقاومت و از استقلال ملی دفاع می‌کنند. این حملات، نه از سر نقد جدی عدالت یا آزادی، بلکه عمدتاً به دلیل تلاش برای تضعیف گفتمان مقاومت و فشار بر صفوف متحد داخلی است. پیامد چنین رویکردی، ضعف همبستگی ملی، کاهش مشروعیت نیروهای مقاومت و ایجاد فضای مساعد برای نفوذ و مداخله دشمن است. چپ واقعی، در مقابل، با درک وضعیت مشخص و تحلیل تاریخی، می‌داند که پشتیبانی از مقاومت و دفاع از مسلمانان انقلابی، بخشی جدایی‌ناپذیر از استراتژی حفظ استقلال و امنیت ملی است.

بنابراین، هنگامی که برخی جریان‌ها همواره به‌سرعت و بدون این تحلیل وارد صحنه می‌شوند و هر نارضایتی را فوراً به یک شعارِ عمومی بدل می‌کنند، این روشْ بیش از آنکه کمکی به مردم کند، می‌تواند به پیچیدگیِ وضع و تضعیفِ توانِ مقاومت انجامد. پرسشِ بنیادی این است که: آیا روشِ «اعلامِ بی‌وقفهٔ بیانیه‌ها و برجسته‌سازیِ همزمانِ نارضایتی‌ها» در شرایطی که کشور در معرض هجمه و فشار است، به نفعِ طبقات محروم خواهد بود یا به زیانِ منافعِ عمومی؟ پاسخِ چپ ضدامپریالیست از منظر تجربه و تحلیلِ میدان این است که کنشِ مسئولانه و محاسبه‌شده در بسیاری موارد از هیجانِ زودگذر اثربخش‌تر است.

پاسخِ مستدل به اتهاماتِ گزینشی

تمرکز این جریان‌ها بر آزادی‌های صوری و گزینشی، و برجسته کردن نقدهای ظاهری، پیوند میان مردم و مقاومت را کم‌رنگ می‌کند. در نتیجه، نه از موضعی خصمانه، بلکه از مسیر نادیده گرفتن وضعیت مشخص و پیچیدگی‌های اجتماعی و سیاسی، فضایی ایجاد می‌شود که می‌تواند به نفع دشمن عمل کند. نمونه‌ای ملموس، جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران بود که از نارضایتی‌ها و جوسازی‌های داخلی به عنوان ابزار فشار بهره گرفت.

چپ ضدامپریالیست اما این بازی را نمی‌پذیرد و می‌داند که پایداری مقاومت و استقلال ملی، تنها با حفظ انسجام داخلی و پیوند با مردم ممکن است. نقد داخلی و مطالبه‌گری اجتماعی نه رقیب مقاومت، بلکه پایه و ستون استراتژی ضدامپریالیستی است. مقاومت در برابر سلطهٔ خارجی، وظیفه‌ای دائمی و بی‌قید است؛ اما دوام و ثمربخشی آن، زمانی تضمین می‌شود که عدالت، آزادی و اعتماد اجتماعی در درون جامعه تقویت شود.

در این چشم‌انداز، حملات چپ‌نما نه نقد واقعی، بلکه ابزاری برای فشار بر نیروهای مسلمان انقلابی و کاهش تأثیر مقاومت در صحنه داخلی است. چپ ضدامپریالیست با تحلیل دقیق وضعیت مشخص، می‌داند چگونه میان دفاع از مقاومت، پیگیری عدالت داخلی و حمایت از مردم تعادل برقرار کند، و همین، تفاوت بنیادین آن با جریان‌های منتقد را آشکار می‌سازد.

بسیاری از انتقادات متوجهِ این بوده که «چپ ضدامپریالیست» دربارهٔ فساد ساختاری، شرایطِ کار، آزادیِ تشکل‌ها، خروجِ مغزها یا مطالباتِ مدنی سکوت کرده یا رویکرد محافظه‌کارانه داشته است. این قضاوت‌ها اغلب از منظرِ موقعیتِ بیرونی یا گزینشیِ مطالعاتی شکل گرفته‌اند و با چند ملاحظهٔ اساسی باید بازخوانی شوند:

۱. چپ ضدامپریالیست همواره سیاست‌های نئولیبرال را نقد کرده و برای اصلاحاتِ ساختاری پیشنهاد ارائه داده است؛ نقدِ آن مبتنی بر تحلیلِ طبقاتی و فرآیندهای تولید نابرابری است، نه صرفاً محکومیتِ نمادینِ افراد؛

۲. در حوزهٔ نیروی کار، این جریان خواهانِ آزادیِ تشکل‌ها و شوراها، دفاع از دستمزدِ عادلانه و احقاق حقوقِ بازنشستگان بوده و هست؛

۳. در مواجهه با جنبش‌های اجتماعی، به‌ویژه جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، رویکرد این جریان بر هم‌رساندن تحلیل دقیق داخلی با حساسیت نسبت به مداخلات خارجی و پیامدهای میدانی استوار بود. در همان زمان، شرایط به‌گونه‌ای بود که خطر بهره‌برداری دشمنان خارجی برای تشدید تنش‌ها و ایجاد بی‌ثباتی آشکار بود؛ بنابراین، این رویکرد، اگرچه گاه به‌عنوان «سیاست محافظه‌کارانه» قلمداد شد، در واقع معیارِ حفظ تأثیر، استمرار مبارزه و اولویت‌بخشی به منافع مردم و انسجام ملی را مدنظر داشت. بر‌عکسِ تصوّرِ منتقدانِ دانشگاهی، چپ ضدامپریالیست تلاش داشته تا همزمان از مطالباتِ دموکراتیک حمایت کند و هم مراقبت کند که این مطالبات به ابزاری برای تضعیفِ انسجامِ ملی تبدیل نشوند.

بنابراین پاسخِ ما نه در مقامِ تدافعیِ هیجانی، که در قالبِ تبیینِ منطقیِ رویکرد و تشریحِ نتایجِ عملی آن باید داده شود: رویکردی که می‌کوشد هم عدالتِ داخلی را پیش ببرد و هم از استقلال و امنیت ملی حفاظت کند — نه یکی را فدای دیگری.

ریشه‌های هجمه به چپ ضدامپریالیست

افزایش حملات به چپ ضدامپریالیست، به‌ویژه پس از جنگ دوازده‌روزه و شکست تبلیغات علیه محور مقاومت، نشانه روشنی از نگرانی نیروهای نئولیبرال و الیگارشیک از آشکار شدن بن‌بست فکری و سیاسی آن و فرار به جلو است. در شرایطی که نتایج ویرانگر سیاست‌های نئولیبرالی ــ از خصوصی‌سازی‌های افسارگسیخته تا گسترش فقر، فساد ساختاری و نابرابری‌های طبقاتی ــ دیگر قابل انکار نیست، چپ ضدامپریالیست با مواضعی پیگیر و روشنگرانه، این بحران را نه حاصل «اشتباهات اجرایی»، بلکه محصول منطقیِ سلطه الیگارشی رانتی و وابستگی به سرمایه‌داری جهانی می‌داند.

چپ ضدامپریالیست از آغاز، آینه‌ای در برابر این نظم بوده است؛ آینه‌ای که تصویری بی‌پرده از فقر، شکاف طبقاتی، استثمار و وابستگی ساختاری به سرمایه جهانی را نشان داده است. در واقع، چپ مقاومتی و ضدامپریالیست تنها نیرویی است که طی سالیان گذشته پیگیرانه در برابر سیاست‌های نئولیبرالی ایستاده و از عدالت اجتماعی، حقوق زحمتکشان، حق تشکل‌یابی کارگران و ضرورت بازتوزیع عادلانه ثروت دفاع کرده است. چنین مواضعی، در تضاد مستقیم با منافع طبقاتی نیروهایی است که از رانت، سوداگری مالی و اقتصاد وابسته تغذیه می‌کنند. از همین رو، آن‌ها می‌کوشند با استفاده از قدرت رسانه‌ای و نفوذ فرهنگی خود، افکار عمومی را از سرچشمه واقعی بحران دور کرده و چپ ضدامپریالیست را هدف حمله و تحریف قرار دهند.

چپ ضدامپریالیست همواره در تلاش برای اتحاد عمل با نیروهای مسلمان انقلابی ضدامپریالیست و استقلال‌طلب بوده است و می‌کوشد تا عضوی مؤثر در پیشبرد اهداف مقاومت و پاسدار استقلال و یکپارچگی کشور باشد. این همکاری، نه تنها بیانگر تعهدی پایدار به مبارزه ضدامپریالیستی است، بلکه تأکیدی است بر درک واقع‌بینانه از شرایط کشور و پیوند ناگسستنی عدالت اجتماعی با مقاومت ملی. در این چارچوب، نقد مسئولانه سیاست‌های داخلی، دفاع از حقوق مردم، و حمایت از محور مقاومت، اجزای مکمل یک مسیر واحدند؛ و هر نگاهی که این پیوستگی را نادیده بگیرد، در فهم واقعیت این جریان دچار کاستی می‌شود.

البته این هجمه‌ها تنها از سوی لیبرال‌ها و اصلاح‌طلبان اقتصادی نیست؛ بلکه از درون طیف‌هایی که خود را «چپ» می‌نامند نیز برمی‌خیزد. این جریان‌ها، که از میدان واقعی مبارزه اجتماعی و طبقاتی فاصله گرفته‌اند، عملاً بازتاب فکری همان نظم نئولیبرال‌اند و با زبان «انتقاد از چپ»، در خدمت تثبیت وضع موجود عمل می‌کنند. موج تازه حملات علیه چپ مقاومتی، بیش از آنکه نشانه ضعف چپ باشد، گویای آشکار شدن بن‌بست فکری و اخلاقی نئولیبرالیسم و هراس صاحبان قدرت از بازگشت گفتمان عدالت و مقاومت است.

اما واقعیت آن است که این حملات، بیش از آن‌که چپ ضدامپریالیست را تضعیف کند، نشانه قوت و تأثیر اجتماعی آن است. زیرا امروز، این چپ است که پیوند میان استقلال ملی و عدالت اجتماعی را بازتعریف کرده و بار دیگر چشم‌انداز رهایی را در برابر مردم می‌گشاید. به تعبیر دقیق تر:

«آن‌گاه که نئولیبرالیسم در بحران است، چپ ضدامپریالیست به دشمن اصلی آن بدل می‌شود.»

سخن پایانی

هجمه‌ سازمان‌یافته به چپ ضدامپریالیست نشانه زوال گفتمان نئولیبرالی و ترس از بازگشت اندیشه رهایی‌بخش و مردمی چپ واقعی به صحنه اجتماعی است. این حملات در واقع تلاشی‌اند برای حفظ سلطه الیگارشی مالی و سیاسی‌ای که بقای خود را در تفرقه نیروهای مردمی، در تضعیف همبستگی ملی و در محو اندیشه مقاومت می‌بیند. اما تجربه نشان داده است که هرگاه صدای عدالت و استقلال در هم بیامیزند، هیچ قدرت رسانه‌ای یا مالی قادر به خاموش کردن آن نیست.

چپ ضدامپریالیست در پی جایگزینی خود به‌جای هیچ نیروی دیگر نیست؛ بلکه می‌کوشد با اتحاد عمل، همفکری و همکاری میان نیروهای عدالت‌خواه و مسلمانان انقلابی، زمینه شکل‌گیری جبهه‌ای فراگیر از نیروهای مستقل و مردمی را فراهم آورد. جبهه‌ای که بر پایه عقلانیت، اخلاق مقاومت، و ایمان به توان مردم استوار است ــ نه بر نفرت و جدال‌های فرقه‌ای.

امروز، بیش از هر زمان، سرنوشت کشور ما در گرو بازگشت به سه اصل بنیادین است: استقلال، عدالت و همبستگی. این اصول همان ستون‌هایی‌اند که چپ ضدامپریالیست بر آن استوار ایستاده است؛ ستون‌هایی که می‌توانند در طوفان بحران‌های جهانی، بار دیگر راه را برای آینده‌ای آزاد، عادلانه و ملی بگشایند.

چپ ضدامپریالیست، در جوهرِ خود، صدایِ رنج و ایستادگیِ مردمِ محروم است: صدایی که نه در هیاهوی لحظه‌ای و نه در سکوتِ محافظه‌کارانه معنا می‌یابد، بلکه در ترکیبِ تحلیلِ واقع‌بینانه، پیگیریِ عدالتِ اجتماعی و حفاظت از استقلالِ ملی جلوه می‌کند. تنها از دلِ این رویکردِ آگاهانه است که می‌توان افقی ساخت که در آن استقلالِ ملی، عدالتِ اجتماعی و آزادیِ واقعی،  هم‌زمان ، تحقق یابند.

Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

Write comments...
or post as a guest