WIDE bannerflags5 copy

 

 

Peikekhavar mobile

Write a comment

درج شده در سایت جمعی از هواداران اتحاد چپ ضد امپریالیست ایران
https://ecziiran.org/

توضیح پیک خاور:  شکست کودتای جنگ دوازده روزه، دفاع سلحشورانه رزمندگان سرفراز کشورتوام با حمایت کم نظیر هموطنان ازمقام رهبری و نیروهای دفاعی کشور، الیگارشی غرب مدار نو لیبرال جا خوش کرده در لایه های گوناگون حکومتی را به حاشیه رانده است . بیانیه ضد ملّی اخیر میر حسین موسوی را میتوان بخشی از تقلاهائی ازین دست نامید.


i
        

در هفته‌های اخیر، ایران در معرض یکی از بی‌سابقه‌ترین تعرضات نظامی مستقیم از سوی یک قدرت خارجی قرار گرفت؛ حمله‌ای از جانب رژیم کودک‌کش صهیونیستی با پشتیبانی آشکار ایالات متحده و متحدانش، که هدفی روشن داشت: ضربه‌زدن به توان بازدارندگی ایران، ایجاد تلاطم سیاسی داخلی، و شکستن انسجام ملی در لحظه‌ای حساس. اما ملت ایران، با همه زخم‌های کهنه و نارضایتی‌های عمیق، پاسخی داد که نه تنها خواب آشفته دشمنان را بر هم زد، بلکه صحنه‌ای از بلوغ تاریخی، غرور ملی و شعور سیاسی را به نمایش گذاشت. مردم، از طیف‌های مختلف اجتماعی و سیاسی، به‌رغم اختلاف‌نظرها، در برابر تجاوز ایستادند ـــ نه الزاماً به‌خاطر حمایت از ساختار سیاسی، بلکه به‌نام ایران، به‌نام استقلال و به‌نام تمامیت ارضی.

این همبستگی، برخاسته از حافظه‌ی تاریخی و غیرت ملی ایرانیان، نه یک واکنش احساسی زودگذر، بلکه دستاوردی راهبردی و ستون فقرات امنیت ملی ایران در آینده‌ای پرمخاطره بود. اما درست در لحظه‌ای که دشمن خارجی در رسیدن به هدفش ناکام مانده و ملت ایران، ولو در زمینه هائی ناراضی و دلخور، دوشادوش هم ایستاده‌اند، پروژه‌ای دیگر، این‌بار از درون، کلید خورده است: پروژه نخبگان تفرقه‌افکن. جریانی که از دل برخی محافل روشنفکری غرب‌گرا، آکادمیسین‌های بریده از بستر جامعه، و سیاست‌ورزان دلزده برخاسته، و مأموریت خود را نه در تقویت همبستگی ملی، بلکه در ضربه‌زدن به آن تعریف کرده است.

بیانیه اخیر میرحسین موسوی ـــ که در آن سخن از «برگزاری رفراندوم»، «حق تعیین سرنوشت» و «گذار از کلیت نظام» در اوج تهدید خارجی به میان آمد ـــ نمونه‌ای برجسته از این پروژه است. این موضع‌گیری، صرفاً بازتاب یک نگاه شخصی یا اعلام‌نظر در فضای آزاد سیاسی نیست، بلکه گامی خطرناک در مسیر ایجاد شکاف‌های هویتی، فعال‌سازی گسل‌های قومی، و مشروع‌سازی مطالباتی است که دشمن خارجی، سال‌هاست در پی آن است تا کشور را به آشوب داخلی بکشاند.

هم‌زمان، رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین چون بی‌بی‌سی فارسی و ایران اینترنشنال، با اشتیاقی آشکار این بیانیه را بازتاب دادند؛ رسانه‌هایی که در کنار بازوی نظامی دشمن، نقش جبهه نرم‌افزاری جنگ ترکیبی علیه ملت ایران را بازی می‌کنند. آن‌ها به همراه برخی نخبگان داخلی، در پی آن‌اند تا سرمایه گران‌بهای همبستگی ملی را که در واکنش به تجاوز اخیر تبلور یافت، تخریب و بی‌اعتبار کنند.

اکنون، بیش از همیشه، هوشیاری و واکاوی این پروژه تفرقه‌افکنانه ضرورت دارد. وظیفه نیروهای ملی، عدالت‌خواه و ضدامپریالیست، نه‌فقط افشای آن، بلکه تقویت و تحکیم همبستگی مردمی است که همچنان مهم‌ترین سپر ایران در برابر مخاطرات بزرگ پیش‌رو خواهد بود.

دفاع ملی، نه مشروعیت ساختاری

همان‌گونه که شماری از ناظران منصف داخلی و خارجی نیز اذعان کرده‌اند، واکنش ملت ایران به تجاوز مستقیم رژیم صهیونیستی را نمی‌توان به‌منزله رضایت از وضع موجود یا چشم‌پوشی بر زخم‌های عمیق جامعه تعبیر کرد. هیچ عقل سلیمی انکار نمی‌کند که فقر، فساد، بی‌عدالتی، و ناکارآمدی ساختاری، همچنان از زخم‌های باز کشورند. اما در دل این تلخکامی‌ها، مردم ایران بار دیگر نشان دادند که میان «نارضایتی از حاکمیت» و «دفاع از وطن»، تمایزی بنیادین قائل‌اند. آنان نه از سر شیدایی سیاسی، بلکه از ژرفای تاریخی یک ملت بیدار، پای به میدان نهادند؛ به‌نام ایران.

نقشه دشمنان ایران روشن بود: گشودن گسل‌های اجتماعی و قومی، بحران‌سازی رسانه‌ای، و تحریک روانی و فرهنگی برای ازهم‌گسیختگی درونی. اما مواجهه بی‌پرده با تهدیدی بیرونی، بار دیگر خاطره یک حقیقت سترگ را در ناخودآگاه جمعی مردم زنده کرد: اینکه «مقاومت ملی» لزوماً به‌معنای تأیید نظام در همه زمینه ها نیست، بلکه ترجمان دفاع از یک سرزمین تاریخی، یک هویت مشترک، و یک اراده مستقل برای زیستن است. در کوران چنین بحران پیچیده‌ای، ملت ایران نشان داد که می‌توان هم منتقد نظام بود و هم مدافع وطن، هم گلایه‌مند از امروز بود و هم پاسدار فردا. این بلوغ سیاسی و اخلاقی، بی‌سابقه نیست ـــ پیش‌تر نیز در دوران دفاع مقدس و در سوگ سردار سلیمانی رخ نمود ـــ اما آنچه امروز را ممتاز می‌سازد، پیچیدگی ژئوپلیتیکی بحران، شدت جنگ روانی دشمن، و عمق شکاف‌های درونی است که مردم، آگاهانه از آن عبور کردند.

پروژهٔ نخبگان تفرقه‌افکن

در چنین زمینه‌ای، انتشار بیانیه‌ای از سوی میرحسین موسوی با محوریت «رفراندوم برای تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی جدید» نه‌تنها ناهم‌زمان، بلکه به‌لحاظ سیاسی، واجد کارکردی واگرایانه و گمراه‌کننده است. موسوی ـــ که سال‌هاست در سکوت «اختر» زیسته ـــ درست در لحظه‌ای به میدان آمده که جامعه، نیازمند تحکیم وحدت ملی و مقابله با تهدیدات خارجی‌است. او در بیانیه‌اش، با لحنی ظاهرالصلاح، دفاع مردمی را از حکومت جدا می‌کند و در همان حال، خواستار بازتعریف بنیادین نظام سیاسی می‌شود. این در حالی‌است که پیش‌زمینه اجتماعی چنین رفراندومی ـــ که اساساً نیازمند اجماع ملی، ثبات سیاسی و فضای امن برای گفت‌وگواست ـــ در حال حاضر وجود ندارد. برعکس، طرح چنین پیشنهادی در این مقطع زمانی، عملاً به‌معنای ضربه زدن به سرمایه اجتماعی‌ای است که از دل مقاومت در برابر تجاوز خارجی زاده شده است.

موسوی با نادیده گرفتن زمینه‌ی واقعی این همبستگی تاریخی، آن را نه نشانه‌ای از آگاهی و بصیرت ملی، بلکه صرفاً نوعی واکنش احساسی در برابر وضعیت موجود معرفی می‌کند؛ و در عوض، مسیر را به سمت تغییر ساختار نظام در حساس‌ترین لحظات سوق می‌دهد. در زمانی که ایران زیر آتش تجاوز است، طرح چنین پیشنهاداتی با پوشش “حق تعیین سرنوشت”، چیزی جز پروژه‌ای برای شکستن صفوف متحد ملت و گشودن درِ جدیدی به دخالت خارجی نیست

نکته مهم‌تر آن است که موسوی برای نخستین‌بار چنین مواضعی اتخاذ نمی‌کند. در سال‌های گذشته نیز، به‌ویژه در مقاطع حساس، از او و همفکرانش مواضعی مشابه دیده‌ایم که نه در جهت تقویت همبستگی ملی، بلکه در راستای ایجاد دوگانه‌های تقابلی و بازتولید واگرایی درونی عمل کرده‌اند. این بیانیه تازه، امتداد همان خطی‌است که در بزنگاه‌های خطر، به‌جای همسویی با منافع ملی، نوعی گسست و تفرقه را تئوریزه می‌کند.

طیف وسیعی از نخبگان آکادمیک و روشنفکری ـــ که اغلب پیوندی عمیق با حلقه‌های روشنفکری غربگرا دارند ـــ نیز هم‌صدا با او، در قالب تحلیل‌های نظری و ادعاهای انتقادی، به تضعیف روحیه مقاومت و همبستگی ملی مشغول‌اند. نمونه روشن آن محمد مالجو است که در این میان جایگاه ویژه‌ای دارد. او در سخنانی اخیر، ضمن به‌اصطلاح تحلیل موقعیت ایران، هم‌سو با گفتمان رسانه‌های معاند، اصرار دارد که تقابل میان «ملت و دولت» را برجسته کند و با تمجید از اعتراضات نژادی و قومی، خواسته یا ناخواسته به نفع پروژه فروپاشی عمل می‌کند.

مالجو با ظاهری «انتقادی» و با زبان اقتصادی یا روشنفکری، به‌گونه‌ای زیرکانه حمله را نه متوجه تجاوز صهیونیستی، بلکه متوجه «اسلام سیاسی» می‌کند؛ گویی که ایران قربانی نیست، بلکه مسبب جنگ است! او در تحلیل خود، تلاش دارد ایدئولوژی حاکم در ایران را عامل تنش بداند و با حذف مطلق نقش اسرائیل، آمریکا، و تاریخ استعماری منطقه، عملاً دفاع ملی را به «ایدئولوژی‌زدگی» تقلیل می‌دهد.

خطر تقلیل همبستگی به سوءتفاهم سیاسی

بیانیه‌های موسوی و تحلیل‌هایی از جنس مالجو، خطرناک‌اند زیرا با شعارهایی چون «اصلاح»، «رفراندوم»، «حقوق فرهنگی»، و «دموکراسی»، سرمایه‌ای را نشانه می‌گیرند که این ملت به سختی به‌دست آورده: اعتماد به خود، انسجام ملی، و اراده جمعی برای دفاع از کشور.

بی‌پاسخ‌گذاشتن این جریان‌ها، خطای استراتژیکی است که می‌تواند با گذشت زمان، همانند موریانه، ریشه‌های همبستگی را بخشکاند.

آنچه اینجا در خطر است، نه صرفاً یک تحلیل نادرست سیاسی، بلکه تقلیل لحظه‌ای نادر به سوءتفاهمی تاریخی‌است. اگر همبستگی کنونی مردم ایران ـــ با همه تضادها و تناقض‌های درونی جامعه ـــ به‌عنوان ابزاری برای حمله به ساختار سیاسی یا بهره‌برداری از آن در راستای پروژه‌های براندازانه بازنمایی شود، نه‌تنها آن دستاورد سترگ تضعیف می‌شود، بلکه راه برای مداخله‌های بیرونی و جنگ روایت‌ها علیه ایران هموار خواهد شد.

در برابر تهاجم خارجی، ایرانیان فارغ از گرایش سیاسی و طبقاتی، ایستادند؛ این یعنی وحدتی تاریخی که نباید به‌سادگی آن را تخطئه یا تحریف کرد. نخبگان سیاسی، چه درون‌حکومتی و چه منتقد، اگر به آینده این سرزمین می‌اندیشند، باید قدر این همبستگی را بدانند و آن را نه‌تنها پاس بدارند، بلکه تقویت کنند؛ نه آنکه در سایه آن، پروژه‌های ناپخته و واگرایانه خود را پیش ببرند.

سخن پایانیخی کنونی، لحظه‌ای برای تجدیدنظر در صف‌بندی‌هاست. هنگامی که کشور با خطر واقعی تجاوز روبه‌روست، هر صدای تفرقه‌افکن ـــ حتی اگر از دهان شخصیت‌هایی تاریخی یا دانشگاهی بیرون آید ـــ باید با شفافیت افشا شود. دفاع از ایران، دفاع از انسانیت، عدالت و کرامت ملی است؛ و هر که در این راه خلل ایجاد کند، خواه آگاهانه یا ناآگاهانه، در زمین دشمن ایستاده است.

اکنون بیش از همیشه، باید میان منتقدان مسئول و روشنفکران خائن تفاوت گذاشت. مسئولیت تاریخی بر دوش همه ماست: از نخبگان تا مردم، از رسانه‌ها تا فعالان اجتماعی. امروز، حفظ وحدت ملی نه صرفاً یک انتخاب سیاسی، بلکه ضرورتی برای بقا و استمرار ایران است.

در لحظه‌ای که نظم جهانی دستخوش تحولات عمیق است، و ایران در متن یک بازآرایی ژئوپلیتیک جدید قرار دارد، هرگونه تضعیف وحدت داخلی بازی در زمینی است که دشمنان این سرزمین آرزویش را دارند. نقد، حق همگان است؛ اما نقد اگر به‌هنگام و همسو با منافع ملی نباشد، بدل به کنشی ضدملی می‌شود. نخبگان سیاسی کشور ـــ از هر جناح و با هر سابقه‌ای ـــ امروز در برابر یک آزمون تاریخی ایستاده‌اند: آیا با ملت خواهند بود، یا بر ملت؟

Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

Write comments...
or post as a guest