"جنگ شناختی"
نوشته و اقتباس:
نویدا س نبی پور
۵/۲۰/ ۱۴۰۳
حسین هاشمی می نویسد:
"جنگ شناختی، شناخت انسانها را هدف قرار میدهد.
به عنوان مثال آیا افرادی را دیده اید که تا چند ماه قبل به اعتقادات خود به شدت پای بند بوده اند، و اکنون اعتقادات خود را خرافات تلقی می کنند؟ یا آیا با افرادی مواجه شده اید که به رهبری جامعه خود عشق می ورزیدند، ولی حالا با دید بدبینانه از وی سخن می گویند و امثال این نمونه ها؟خوب، جای تعجبی وجود ندارد. در یک کلام ساده این افراد مورد اصابت گلوله دشمن در جنگ شناختی قرار گرفته اند، بدون این که وی جراحتی در بدن آنها ایجاد کرده باشد.
جنگ شناختی یا Cognitive warfare چیست؟
اصطلاح جنگ شناختی نیازمند برخی فاکتورهاست. تشریح و تفسیر در متن امنیت ملی، بصورت فرآیند اطلاعات غلط برای فرسودگی روانشناختی گیرندههای اطلاعات به طور گسترده تعریف شده است. اثرات این جنگ از طریق منابع اطلاعاتی مانند رسانه های اجتماعی، شبکه اینترنت به طور استراتژیک گسترش مییابد. جنگ شناختی، هنگامی که به طور موثر تمرین میشود، دارای ماهیت موذیانهای است و درک و واکنش معمولی ما نسبت به حوادث را مختل میکند.
حال این سوال مطرح است که چگونه دشمنان با استفاده از این نوع جنگ یکدیگر را تحت تاثیر قرار میدهند و به رقبای خود آسیب وارد میکنند؟ چگونه قدرتها بدون دخالت محسوس خود این جنگ را به راه میاندازند؟
هدف جنگ شناختی:
انواع جنگها را کنار هم قرار دهید و آنها را باهم مقایسه کنید. همگی در هدف و مقصود با یکدیگر اتفاق نظر دارند: از بین بردن رقیب، حال با هر روشی که بهتر و موثرتر باشد. اما اهداف اصلی دشمن در جنگ شناختی از بین رفتن اعتماد جامعه نسبت به حاکمیت، نابود کردن نیروهای اجتماعی و سرمایههای کاری کشور رقیب است. هدف جنگ شناختی در واقع همان هدف جنگ سخت است که در نهایت از پای در آوردن حریف هدف اصلی می باشد. ولی شیوه تهاجم بسیار متفاوت است. روش عمل در نبرد شناختی مشروعیت زدایی، اعتبارزدایی، اعتمادزدایی، قداست زدایی، ناامیدسازی و ناکارآمدنمایی است، که در نهایت دشمن امیدوار است سبب رویگردانی اجتماعی و از بین رفتن سرمایه اجتماعی و نیروهای مردمی کشور شود." https://www.facebook.com/photo/?fbid=8210314145687319&set=a.415911225127689
(پایان نقل قول)
برای درک نمونه شناسیِ جنگ شناختی مثالی گویاتر و اخیرتر از اغتشاشات معروف به زن، زندگی،آزادی (ز.ز.آ.) نمی توان یافت. از ابتدا و از همان روز اول انتخاب شهید جمهور رئیسی، تخریب مستمر و نشر اطلاعات دروغ، کلی گوئیهای باند های مافیائی در فضای مجازی و حقیقی علیه دولت شهید رئیسی برای باز پس گیری قدرتِ از دست رفته آغاز شد.
ابتدا دامنه وسیع و اهداف این جنگ ترکیبی شناختی آشکار نبود. پس از انتخاب شهید جمهور رئیسی، امپریالیسم و ارتجاع منطقه وعمله های داخلی آنها، شکست قطعی و مرگ بورژوازی کمپرادور را به روشنی در آینده اصلاحطلبی دیدند.
این پروژه جنگ ترکیبی، که با محوریت ساز و کارهای جنگ شناختی رقم خورد، این گونه بود که پروژه با مرگ مشکوک دختری بیمار از شهر سقز که پدر و دایی او روابطی با کومله داشتند، و با همکاری روزنامه های دست راستی مانند "شرق" وابسته به اصلاح طلبان، و دو به ظاهر خبر نگار این نشریه، ولی در عمل وابسته به رسانه ایران اینتر نشنال، بازوی تبلیغاتی صهیونیسم، بودند آغاز شد.این اغتشاشات بدواً حول خواسته چرایی مرگ مهسا و بسرعت تبدیل آن به شعار "نه به حاجباری"و با اسم رمز "زن ، زندگی ، ازادی" آغاز شد. به فاصله دو روز جنبش مطالباتی مردم سریعاً و چنان که افتد و دانید، به وسیله براندازان مصادره شد. از این رو ماجرای مرگ مشکوک مرحوم مهسا امینی را می توان مرکز و آغاز تحرکات میدانی چنین حرکتی دانست که غرب برای موفقیتش در فروپاشی کشور تمامی نیروهای آشکار و پنهان خود را به خدمت گرفته بود. این جنگ ترکیبیِ به دقت محاسبه شده، چنانکه خصلت بارز جنگهای شناختی است، برای هر لایه اجتماعی وظیفه ای تعیین نموده بود. از سلبریتیهای بیسواد وطنی گرفته تا رسانه های وابسته اصلاحطلبِ نمایندگان امپریالیسم مانند روزی نامه های شرق و اعتماد و ... را در خدمت این مرکزیت شکل داده برای به میدان آوردن تمامی نیروهای بورژوازی فعال کرد.
همزمان با چنین پشت صحنه ای تدارکات بسیاری درعرصه میدانی با هدف تحریک و تهییج «اقشار هدف» بر حداکثری ساختن درگیری با ماموران انتظامی در چیدمان فوق وجود داشت.
حدس زدن نقشه بعدی نباید چندان دشوار باشد. کشته سازی ها یی که به جریحه دار شدن احساسات و شعله ور شدن خشم عمومی بیانجامد، که چنین فرمولی قادر است دامنه هرج و مرج را به نقطه غیر قابل برگشت برساند.
جنگی مهیب را کارتل های رسانه ای امپریالیستی رقم زده و به حق در نقش آتش بیاری معرکه پروژه ز.ز.آ. ظاهر شده، موسیقی متن ملودرام بی سابقه ای را کوک کردند.
صحنه برای ورود نیروهای نظامی سپاه و درگیری با مردم، و همزمان نیروهایی متشکل شده و آماده در کشور های همسایه ایران، و البته نیروهای صهیونیست حاضر در درون کشور بقیه ماجرا را تا فروپاشی لیبی گونه کشور ادامه دهند، آماده شده بود.
"فرماندهی میدانی این محرکین اتفاقا از جوانانی بودند که پدرانشان در همین نظام و از زمان زمامداری هاشمی فسنجانی به ثروت رسیده بودند و بعضا هنوز بعنوان مدیران و مدیر کل ها در پستهای کلیدی عمدتاً اقتصادی در کشور فعال بودند و به همین دلیل ابدا نگران دستگیری نبودند". (زنده یاد نعیم صفائی).
در اینجا بجاست که در تحلیل شناختی و ترکیبی ز.ز.آ. به نقش اپوزیسیون خود کمونیست خوانده داخل و خارج از کشور در دامن زدن به توهم ترقی خواهی و یا یافتن عناصر چپ در این جنگ شناختی امپریالیستی اشاره ای به سزا بشود.
نیازی به ذکر نیست که شعارهای جنگ ترکیبی ز.ز.آ. نه تنها به کلی عاری از هرگونه عناصر، تمایلات یا مطالبات ترقی خواهانه چپ یا طبقاتی بود، بلکه این شعارها شدیدا دست راستی، راسیستی، ضد محرومان و ارتجاعی هم بودند. مرور ادبیات گروه ها و جریانات ذکر شده در دوره اغتشاشات ز.ز.آ. نشان از ضعف اساسی این نیروها از درک و تحلیلشان از سوسیالیسم علمی و انطباق آن با شرایط بغرنج ایران دارد. هرچند لفّاظی های کر کننده شان از این پدیده صفحه های پلتفرمهای مجازی و حقیقی شان را سیاه می کند.
بجاست که در اینجا از مقدمه مترجم بر مقاله ای از نیویورک تایمز که کمتر از یک هفته پس از درگذشت خانم امینی منتشر شده و توسط علی مجتهد جابری به پارسی برگردانده شده است، نکته ای به عاریت بگیرم. روی خطاب مترجم در این مقدمه با کسانی است که به هردلیل این تصور نادرست را تبلیغ می کنند که گویا این اغتشاشات نسبتی با خواست های دموکراتیک واقعی داشته و حتی برخی از آنان با وجود ادعای دانش مارکسیسم-لنینیسم نزد خود، این ها را با مطالبات دموکراتیک به اشتباه می گیرند. وی می نویسد:
" ... در باب موضعگیری نیروهای مدعی سوسیالیسم علمی در این باره پدیده ای شگفت آور و متناقض و متاسفانه سرانجام مضحک و شرم آور رخ داده است. بسیاری از اینان گرچه تیغ تیز حمله شان تنها متوجه رهبری، سپاه و بسیج است، اما مدعی اند که کل حاکمیت و هوادارانش ( که در بین توده ها هستند) یک کل همبسته و "متصلّب" است. از تحلیل طبقاتی هم که ابداً خبری نیست. با این فرض عجیب و نادرست، جدا از لفاظّی های رنگارنگ، دو شیوه عمل رخ داده است:
یک-انکار مطلق حاکمیت موجود، بی آن که ظرفیتی جایگزین برای آن را ببینند و نشان دهند.
دو-"آویزان شدن"به بخش کاملاً مرتجع اما خوش ظاهر و لوکس "غربگرای" آن.
این که سرانجام در صحنه عمل و بزنگاه تاریخی، این هردو کارد و پنیر به یک سوپ تبدیل می شوند، نشان می دهد که حرکت از ذهنیات مِن عِندی، و کوشش برای باز توصیف عینیات از پشت عینک آن، سرانجام همه را به یک نقطه کور می رساند. وارد ساختن تهمت هایی مانند بی سوادی و یا پول گرفتن از دیگران برای چنین کارهایی، که از قضا شیوه بسیار مرسوم اینان در برابر هر نظر مخالفی نیز هست، ممکن است آسان باشد، اما دست کم به دید من واقع بینانه نیست.
تنها علت این وضع عدم ارتباط با توده ها است و بس ..." (https://www.facebook.com/share/p/FgK8RiMqsW2mWMiD/?mibextid=oFDknk)