WIDE bannerflags5 copy

 

 

Peikekhavar mobile

Write a comment

سوسیالیسمِ سدﮤ بیست‌ویکم
برگرفته از نشریۀ اندیشۀ معاصر چین

دسامبر ۲۰۲۳ | سال نخست، شمارﮤ چهارم
نویسنده: مارکو فرناندز
مترجم: علی م جابری

 

 

در زبان چینی معاصر مثلی رایج شده است که می‌گوید: «در سال ۱۹۴۹ سوسیالیسم چین را نجات داد، در سدﮤ بیست‌ویکم چین سوسیالیسم را نجات خواهد داد.» شی جین‌پینگ رئیس‌جمهور چین در سال ۲۰۱۸ در سخنرانی خطاب به اعضای تازﮤ کمیتۀ مرکزی یادآوری کرد که پس از انحلال اتحاد شوروی، «چنانچه سوسیالیسم در چین شکست می‌خورد […] سوسیالیسم در یک دورﮤ طولانی از دست می‌رفت و کمونیسم بدان‌گونه که مارکس زمانی گفت، تنها شبحی سرگردان بود در برزخ».

اما شاخص‌های سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی کدامند؟ چگونه بازار و برنامه‌ریزی در پیوند با هم به یک راهبرد سوسیالیستی شکل داده‌اند، بی‌آن‌که در تخاصم با یکدیگر قرار گیرند؟ چه چیزهایی سوسیالیسم چینی را از سرمشق شوروی متفاوت می‌سازد؟ بزرگ‌ترین چالش‌های چین در رویارویی با تضادهایی که بازار بر سوسیالیسم تحمیل می‌کند کدامند؟ آیا تجربۀ چینی می‌تواند الهام‌بخش کشورهای دیگر در گام‌برداشتن به‌سوی سوسیالیسم باشد؟ چهارمین شمارﮤ نشریۀ ون‌هوا زونگ‌هنگ این پرسش‌های محوری را در قالب دو مقاله به قلم یانگ پینگ سردبیر نسخۀ چینی ون‌هوا زونگ‌هنگ، و پان شی‌وِی رئیس افتخاری مؤسسۀ مارکسیسم چین در فرهنگستان علوم اجتماعی شانگهای به بررسی می‌گذارد.

در مقالۀ «موج سوم سوسیالیسم» یانگ پینگ این بحث را پیش می‌کشد که طی یک و نیم سدﮤ اخیر، سه موج سوسیالیسم وجود داشته است: ظهور مارکسیسم و جنبش‌های انقلابی در اروپا در سدﮤ نوزدهم (موج اول)، ظهور پرشمار حکومت‌های سوسیالیست و جنبش‌های رهایی‌بخش ملّی در طول سدﮤ بیستم (موج دوم)، و همراه با انحلال اتحاد شوروی و فرسودگی سوسیالیسم در دوران زمامداری مائو تسه تونگ، ظهور یک اقتصاد بازار سوسیالیستی، که با روند اصلاحات در چین در دهۀ هفتاد [میلادی] آغاز گردید (موج سوم). به‌گونه‌ای مشابه، پان شی‌وِی در مقالۀ «شکل‌های نوین سوسیالیسم در سدﮤ بیست‌ویکم» ابراز می‌دارد سه شکل عمدﮤ سوسیالیسم به منصۀ ظهور رسیده است: سوسیالیسم کلاسیک در مراکز سرمایه‌داری اروپایی، شکل‌های گوناگون سوسیالیسم در مستعمرات و نیمه‌مستعمرات، و یک شکل نوین سوسیالیسم که در چین در حال شکل‌گیری است، و هدف آن گذر از سرمایه‌داری است. هر دو نویسنده بر این باورند که موج یا شکل نوین سوسیالیسم در مراحل نخستین خود قرار دارد، و به این بحث می‌پردازند که چگونه این امر می‌تواند به تقویت سوسیالیسم در چین منجر گردد و به الهام‌بخشی به دیگر ملل در سراسر جهان یاری رساند.

امروزه، قدرت‌های امپریالیست در میانۀ یک انحطاط اقتصادی دست‌وپا می‌زنند و در یک جنون جنگ‌طلبانه در اوکراین و فلسطین درگیرند، که با این مخاطره همراه است که به سمت شرق و جنوب شرق آسیا گسترش یابد و جامعۀ انسانی را در یک جنگ سوم جهانی غوطه‌ور سازد. در چنین زمینه‌ای، ظهور و اعتلای چین سوسیالیستی کدام فرصت‌ها را پیش روی جنوب جهانی قرار می‌دهد؟ این سرمقاله به بررسی نظرگاه‌های نویسندگان این مقالات در واکاوی این مسئله می‌پردازد.

دستاوردها و چالش‌های سوسیالیسم چینی

پس از چهل‌و‌پنج سال اصلاحات و سیاست درهای باز، چین به یک قدرت بزرگ صنعتی، فنی، مالی، بازرگانی و نظامی بدل شده است. براساس میزان تولید ناخالص ملّی (GDP) برحسب برابری قدرت خرید (PPP)، به‌عنوان معیاری واقع‌بینانه‌تر برای مقایسۀ اقتصادها، چین به‌آسانی از ایالات متحدﮤ آمریکا پیشی گرفته است. به عبارت دیگر، تولید ناخالص ملّی چین (PPP) نسبت به ایالات متحده برابر با ۱۱۹ درصد یا تقریباً ۲۰ درصد بیشتر است. برای فهم بهتر این دستاورد در طول تاریخ انکشاف سوسیالیستی، جا دارد اشاره شود در نقطۀ اوج قدرت اقتصادی اتحاد شوروی در سال ۱۹۷۵، تولید ناخالص ملّی آن کشور برحسب شاخص برابری قدرت خرید (PPP) به ۵۸ درصد، یا تنها کمی بیش از نیمی از تولید ناخالص ملّی آمریکا رسید.

از اواخر دهۀ ۲۰۰۰ چین بزرگ‌ترین قدرت صنعتی جهان بوده است. سال گذشته چین سهمی ۷/۲۶ درصدی از تولیدات کارخانه‌ای جهان داشت، که پس از آن به ترتیب ایالات متحده (۴/۱۵ درصد)، ژاپن (۳/۵ درصد)، و آلمان (۴ درصد) قرار داشتند. این بدان معنی‌ست که تولید صنعتی چین از مجموع تولید بزرگ‌ترین سه کشور صنعتی شمال جهانی فراتر می‌رود. چین همچنین دستاوردهای فنی قابل ملاحظه‌ای طی دهه‌های اخیر محقّق ساخته، در بخش‌هایی مانند ارتباطات و مخابرات (5G)، راه‌آهن سریع‌السیر، انرژی تجدیدپذیر، پالایش کانی، و وسائط نقلیۀ برقی جایگاه رهبری را در جهان کسب کرده، و به مراحلی بسیار پیشرفته در بسیاری از حیطه‌های دیگر، ازجمله هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی، فناوری زیستی، و صنعت ساختمان دست یافته است.

افزون بر این، چین در مقام نخستین شریک تجاری بیش از ۱۲۰ کشور، بزرگ‌ترین قدرت بازرگانی جهان به‌شمار می‌آید. در سال۲۰۲۲، صادرات چین بالغ به ۲۸/۶ تریلیون دلار، با یک مازاد ۸۶۰ میلیارد دلاری، بوده و سال را با اندوختۀ ملّی برابر با ۱۳/۳ تریلیون دلار به پایان برده است. درهمین‌حال، در قلمرو تأمین مالی، دولت چین بر چهار بانک از بزرگ‌ترین بانک‌های جهان — بانک صنعتی و بازرگانی چین (ICBC)، بانک ساختمان چین (CCB)، بانک کشاورزی چین (ABC)، و بانک چین (BOC) — براساس دارایی‌های کلی‌شان، که مجموعاً به حدود بیست‌تریلیون دلار می‌رسد، تسلط دارد. این کشور در سطح جهانی به‌صورت بزرگ‌ترین منبع تأمین مالی ظاهر شده، و از همۀ کشورها و مؤسسات چندجانبۀ دیگر ازجمله بانک جهانی پیشی گرفته است.

سرانجام، چین بین سال‌های ۱۹۷۸ تا ۲۰۲۱ یکی از عظیم‌ترین شاهکارهای تاریخ را از راه بالاکشاندن ۸۵۰ میلیون نفر از فقر مفرط عملی ساخته و موفق به حذف فقر به میزان ۷۸ درصد طی آن دورﮤ زمانی گردیده است.

در همین زمان، با وجود دستاوردهایش، چین درحالی‌که به دنبال پیشرفت خود و عبور از «مرحلۀ ابتدایی» سوسیالیسم است، هنوز به‌صورت یک کشور درحال‌رشد باقی مانده و با چالش‌های مهم اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی روبه‌روست. این چالش‌ها مشتمل‌اند بر نیاز مبرم به کاهش نابرابری‌ها، هم بین مناطق شهری و روستایی و هم بین مناطق مختلف کشور (که بخش شرقی آن بسیار پیشرفته‌تر از بخش غربی‌ست)، بالابردن درآمد و رفاه اجتماعی، وجود بیش از صدمیلیون مهاجر (داخلی)، کاستن از سطوح بالای بیکاری جوانان، کاهش میزان وابستگی اقتصادی به بخش املاک و مستغلات تأمین‌مالی‌شده، توجه به پیامدهای محیطی ناشی از صنعتی‌شدن بسیار پرشتاب، تطابق‌یابی با شرایط جمعیت سالخورده و کاهش نرخ باروری، احیای آموزش سیاسی مارکسیستی در درون حزب کمونیست چین و نیز در بین توده‌ها (که از دید شی جین‌پینگ در اولویت قرار دارد)، و پیمایش و مرور دقیق تاکتیک‌های جنگ ترکیبی قدرت‌های غربی که مایل‌اند پیشرفت‌های چین را محدود سازند.

آیا در جنوب جهانی موجی از سوسیالیسم یا توسعه در جریان است؟

چین ترتیباتی برگزیده است تا خود را از دور باطل مرحلۀ «توسعه‌نیافتگی» که جهان سوم در دامش گرفتار شده دور نگه دارد. دهه‌ها پس از کسب استقلال کشورهای پیرامونی از کلونیالیسم غربی، این دور تسلسل هنوز نشانگر و بیانگر تجربه‌شان در درون نظام سرمایه‌داری است. به سبب موقعیت عظیم اقتصادی چین، شماری دم‌افزون از کشورهای جنوب جهانی چین را همچون یک نمونۀ موفق برای تأسی به آن (با درنظرداشتن ویژگی‌های بومی خود)، و همچنین همانند یک شریک بالقوه در تعقیب استراتژی‌های توسعۀ خود می‌بینند. در برابر، چین چنین مشارکت‌هایی را به نحوی دم‌افزون گسترش و بسط می‌دهد.

در اکتبر ۲۰۲۲، گزارش بیستمین کنگرﮤ ملّی حزب کمونیست چین، مشتمل بر نقدی مارکسیستی بر شیوﮤ غربی نوگردانی (مدرنیزاسیون)، به‌مثابۀ روندی مبتنی بر کلونیزاسیون (استعمار)، غارت منابع، بردگی، و استثمار درنده‌خویانۀ منابع طبیعی و نیروی انسانی در جنوب جهانی بوده است. این شیوه نه‌تنها در خدمت بنیان‌گذاری روندهای صنعتی‌سازی در اروپا و ایالات متحده بود، که به یک نظام امپریالیستی شکل می‌داد. در پاسخ به این روند، چین راه مشخص و ویژﮤ نوگردانی خود را تعریف و تنظیم کرد، که شاخص‌های اصلی آن عبارت بود از اصول رونق و رفاه تسهیم‌شده بین توده‌های عظیم جمعیت، پیشرفت مادی و اخلاقی–فرهنگی، هماهنگی بین انسان و طبیعت، و رشد صلح‌آمیز.

این آگاهی تاریخی، به سیاست‌های عمومی حکمرانی چین، به‌ویژه ابتکار کمربند و جاده (BRI) شکل می‌دهد که در سال ۲۰۱۳ با هدف تقویت توسعۀ مناطق غربی کشور از راه پیوندشان با آسیای میانه آغاز گردید. دولت چین، به سبک ویژه‌ای که دنگ شیائوپینگ آن را با عبارت «عبور از رودخانه با لمس سنگ‌ها» توصیف کرده بود، چنین تشخیص داد که این باید سنگ‌بنای مناسباتش با جنوب جهانی، که بیش از سه دهه گرفتار نولیبرالیسم شده بود، باشد. پس از گذشت ده سال و صرف صدها میلیارد دلار، بعدها در بیستمین کنگرﮤ ملّی حزب کمونیست چین بر این جهت‌گیری دوباره تأکید شد، که طی آن اعلان گردید چین مصمم به یاری‌رساندن همه‌جانبه با هدف تقلیل شکاف بین شمال جهانی و جنوب جهانی است و از شتاب در توسعۀ ملل جنوب جهانی پشتیبانی می‌کند.

تحولات اخیر نشان‌دهندﮤ سطحی بسیار بالاتر از همکاری و مشارکت بین چین و کشورهای درحال‌توسعه است. مثلاً در گفت‌وگوهای رهبران چین و آفریقا در ماه اوت 2024 که با فاصله‌ای اندک پس از پانزدهمین نشست بریکس صورت گرفت، رهبران آفریقایی ستایش خود را از کوشش‌های چین طی دو دهۀ گذشته در راه توسعه‌بخشیدن به زیرساخت‌ها در این قاره ابراز داشتند؛ اما درعین‌حال از چین خواستند تا سرمایه‌گذاری‌های خود را از زیرساخت‌ها به صنعتی‌شدن انتقال دهد. شی جین‌پینگ این پیشنهاد را پذیرفت. یک مباحثۀ مشابه در نشست روسیه–آفریقا در ماه ژوئیۀ همان سال رخ داده بود که استراتژی جاری آفریقایی را تأیید می‌کرد.

در سراسر جنوب جهانی، نیاز به صنعتی‌شدن یک بار دیگر در خط مقدم بحث‌های عمومی است، از کشورهایی مانند برزیل و آفریقای جنوبی، که زمانی دارای بخش‌های اقتصادی توانمند و متنوع بوده‌اند، اما در دهه‌های اخیر دچار صنعت‌زدایی گردیده‌اند، تا کشورهایی مانند بولیوی و زیمبابوه، که با وجود داشتن منابع طبیعی فراوان، به سبب استثمار جهان غرب هرگز قادر به تأمین سرمایۀ کافی برای عملی‌ساختن یک روند پایدار صنعتی‌شدن نبوده‌اند.

مشارکت‌های پرشمار بین شرکت‌های دولتی و خصوصی چینی با کشورهای جنوب جهانی در دورﮤ اخیر برقرار گردیده است، که بسیاری از آن‌ها مرتبط با فرآوری محلی مواد کانی با تقاضای بسیار بالا یا تولید وسائط نقلیۀ برقی است. مثلاً، چین میلیاردها دلار در صنایع عظیم فرآوری لیتیوم در بولیوی سرمایه‌گذاری کرده است، یک مجتمع صنعتی فولاد عظیم در زیمبابوه، صنایع فرآوری نیکل در اندونزی، و یک مجتمع بزرگ کارخانه‌های ساخت خودرو برقی در مراکش. انتظارات زیادی وجود دارد که ابتکارهای منطقه‌ای مانند کمربند و جاده، بریکس–۱۱ گسترش‌یافته، و سازمان همکاری شانگهای، بتوانند به‌عنوان اهرم‌هایی برای تقویت این روند عمل کنند، حتی اگر با مخالفتِ قدرت‌های غربی روبه‌رو گردند.

بدون توسعۀ صنعتی، توده‌ها در جنوب جهانی قادر نخواهند بود بر معضلات عمیق خود ازجمله گرسنگی، بیکاری، و دسترسی ناکافی به آموزش باکیفیت، مسکن و بهداشت چیره گردند. لکن این تنها از راه مناسبات با چین (یا روسیه) میسر نخواهد بود. ضروری‌ست که پروژه‌های مردمی و ملّی با مشارکت گستردﮤ بخش‌های مترقی اجتماعی، به‌ویژه توده‌های کار و زحمت تقویت گردد، که در غیراین‌صورت ثمرﮤ هر توسعه‌ای به احتمال زیاد نصیب کسانی نخواهد شد که بیش از همه بدان نیاز دارند.[بر این اساس که هم‌اکنون کشورهایی کم‌شمار در جنوب جهانی تجاربی از صعود ناگهانی در جنبش‌های توده‌ای را از سر می‌گذرانند، چشم‌اندازهایی برای یک «موج سوم سوسیالیسم» جهانی بسیار چالشی است؛ بلکه موجی تازه از توسعه با ظرفیت تجلّی ویژگی مترقی، بیشتر شدنی به نظر می‌آید. تضاد اصلی عصر ما امپریالیسم است و تمام کوشش‌ها برای مقابله با آن در مقیاس استراتژیک سودمند هستند.

در این تردیدی نیست که چین و روسیه، دقیقاً به این سبب که طی دهه‌های اخیر موفق شده‌اند ملّت‌هایی با حاکمیت ملّی پرتوان ایجاد کنند، هدف اصلی قدرت‌های امپریالیستی هستند. اما افزون بر این چین، و تا حدی روسیه، دامنه‌ای بزرگ‌تر از ظرفیت‌های صنعتی، فنی، مالی، ارتباطی و نظامی را به کشورهای جنوب جهانی عرضه می‌دارند، که منجر به گسترش و تنوع گزینه‌های آنان می‌گردد و به شیوه‌ای بالقوه و به‌گستردگی، سرکردگی قدرت‌های غربی را تضعیف می‌کند. اگر دقیقاً چنین نبود که غیبت چنین شرایطی (یعنی موج بزرگ جنبش‌های آزادی‌بخش ملّی و توسعه بین دهه‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰) ضامن موفقیت «پروژﮤ جنگ سوم جهانی» باشد، رویاهای چه بسیار انسان‌ها سرانجام با نولیبرالیسم و ماشین جنگی امپراتوری سرمایه بر باد می‌رفت.

.

Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

Write comments...
or post as a guest