WIDE bannerflags5 copy

 

 

Peikekhavar mobile

Write a comment

تلخیصی از مقاله مندرج در سایت حزب کمونیست بریتانیای بزرگ(مارکسیست- لنینیست) با مقدمه مترجم و سردبیرپیک خاور نویدا س نبی پور
https://thecommunists.org//

یادداشت مترجم :
سقوط جمهوری عربی سوریه درآخرین روزهای سال میلادی ۲۰۲۴  ضربه ای درد آور به  جنبش ها و جریانات مترقی در سراسر جهان، بویژه محور مقاومت آسیای غربی  وارد آورد . بسیاری از جریانات و افراد مترقی جهان بر این باورند که  رهبری حزب عربی بعث  نزدیک به هشت دهه دولتی مستقل، ضد امپریالیستی و جامعه گرایانه را در سوریه هدایت کرد که در زیر وحشیانه ترین  هجوم های مداوم  امپریالیستی،‌ صهیونیستی و ارتجاع منطقه  مقاومتها کرده  و به موفقیتهای مثال زدنی دست یافت. جمهوری عربی سوریه علیرغم اینکه مجبور بود با ارتش اشغالگران صهیونیستی در خاک خود و جاسوسان و خرابکاران صهیونیستی که در جامعه  نفوذ می کردند بستیزد، در عین حال دوستی ثابت قدم برای آزادی فلسطین و پایگاهی قابل اعتماد برای جنبش های مقاومت فلسطین و ایران در دوران جنگ تحمیلی عراق باقی ماند...


اما.. جریانات خود چپ پندارلیبرالیسم زده ایرانی از این سقوط و پیروزی جنایتکاران امپریالیستی و ارتجاع منطقه نه تنها محزون نشدند بلکه پا به پای صهیونیسم، ارتجاع عرب، آدمخواران وهابی و تکفیری  و امپریالیسم به رقص و پایکوبی پرداخته و پیروزی “دموکراسی بر دیکتاتوری خاندان اسد را تبریک گفتند” و بیانیه ها صادر کرده و دل خونین انسانیت مترقی، چپ صادق و حقیقی را بیشتر به درد آوردند. از جمله این آبرو باختگان نامه مردم، حزب اتحاد چپ و نحله هائی از اکثریت را میتوان نام برد.  این دارودسته در مقابل حملات جنایتکارانه امپریالیسم به لیبی و قتل فجیع سرهنگ قذافی از رهبران ضد استعمار آفریقا نیز موضع ذبونانه مشابهی ارائه کردند.
دارو دسته جات بالا که دچار بیماری اسلام هراسی و تشیع ستیزی حاد هم هستند هرگز اشاره نکردند که اخوان المسلمین و شرکای وهابی و داعشی اش به خون پرزیدنت اسد و حزب بعث سکولار تشنه بوده اند.  برای این خود چپ خوانده ها هماهنگی با مقاصد امپریالیسم  و دریافت "نواله ناگزیر" آنها مهمتر است.
اکنون که اقلیت های سوریه را این وحوش لباس غربی به تن کرده قتل عام میکنند آیا چپ خواتده های مسرور نامبرده به بشریت معذرت بدهکار نیستند؟؟    جنایت بزرگ  حزب عربی بعث سوریه پیروی از سیاست‌های ضد امپریالیستی/ضد صهیونیستی/ ضد ارتجاع منطقه بود.
لازم است که یاد آوری کنم که حزب کمونیست سوریه (الحزب الشيوعي السوري) به رسم شرافتمندانه و لنینیستی همیشگی خود در محکومیت بی قید و شرط سقوط سوریه بیانیه داد و اعضا خودرا به دفاع از هر آنچه که از سوریه باقی مانده بود ملزم کرد.
ناگفته نماند که رهبران حزب بعث سوریه از جمله مرحوم حافظ اسد رئیس جمهور اسبق سوریه هرگز باحزب کمونیست سوریه دوستانه رفتار نکرده بودند و در برحه هائی از زمان حزب را ممنوع و اعضا را مورد حمله و هجوم و زندان قرار دادند.. اما حزب کمونیست سوریه بخصوص دبیر کل آن رفیق عمار بکداد هرگز درسهای لنینیسم را فراموش نکرده و همواره از حزب بعث به سبب مبارزات صادقانه ضد امپریالیستی و راه و رسم جامعه گرایانه و عدالت گسترانه اش دفاع هم کردند. .. باشد که کمونیستهای ایران از رفتار شرافتمندانه ، اصولی و لنینیستی هموندان خود بیاموزند.
حزب بزرگ کمونیست بریتانیا(مارکسیست لنینیست) از سقوط دولت قانونی دکتر بشار اسد و حزب متبوعش اظهار نگرانی و دست اندرکاران امپریالیستی و ارتجاعی این جنایت را بویژه رژیم های ترکیه و قطر و امارات را به شدید ترین لحن ممکن محکوم کردند.
آنچه ذیلا خواهد آمد کوتاه شده مقاله رفیق جوتی برار دبیر کل حزب کمونیست بریتانیای بزرگ(م-ل) به جلسه ای که توسط سازمان آلبا گرانادای شمال آفریقا در تونس برگزار شد ارائه کرده است . این نشست به مناسبت هفتاد و نهمین سالگرد تاسیس جمهوری عربی سوریه برگذار شد.

چگونه چپ از وظایفش در برابر سوریه شانه خالی کرد
سقوط جمهوری عربی سوریه در دسامبر ۲۰۲۴ به عنوان یک شوک بزرگ و بسیار ناخواسته برای مردم مترقی در سراسر جهان وارد شد .برای کارگران کشورهای امپریالیستی، درس های بسیار مهمی وجود دارد که باید از این رویداد آموخت. حقیقت سخت این است که اگر جنبش‌های طبقه کارگر ما در۲۰ سال گذشته کار خود را انجام می‌دادند، مردم سوریه - و جاهای دیگر - می‌توانستند از آنچه اکنون تحمل می‌کنند در امان بمانند. ما به خودمان اجازه دادیم در حاشیه قرار بگیریم و از قدرت محروم شویم. ما به رهبری که دست و پاییش به منافع طبقه حاکم امپریالیست بسته بود اجازه دادیم تا ما را از سازماندهی خود برای انجام کارهای ضدجنگ اصیل و نه نمادین بازدارد.
خیانت رهبری ضد جنگ در بریتانیا، رهبری خود برگزیده اتحادیه کارگری و جنبش ضد جنگ این را به خوبی می داند. در سال ۲۰۰۹، حزب من پیشنهادی مبنی بر توقف کنفرانس ملی جنگ را مطرح کرد. در آن روزها، جنبش ضد جنگ هنوز هم گسترده و پر جنب و جوش بود و شاخه های محلی فعال زیادی داشت. نمایندگان گردآوری شده با اکثریت قاطع طرحی را که ما ارائه کردیم، که خواستار برانگیختن کمپین عدم همکاری توده‌ای با ماشین جنگی بریتانیا بود - که در آن زمان تلاش‌های خود را بر عراق و افغانستان متمرکز می‌کرد، تأیید کردند.آن قطعنامه ایجاب می کرد که «جنگ را متوقف کنید» تا «تمام توان خود را برای ترویج جنبش عدم همکاری صنعتی، سیاسی و نظامی با تمام تدارکات و فعالیت های جنگ تهاجمی امپریالیسم در میان کارگران بریتانیا انجام دهد». به کمیته راهبری دستور داده شد که «به شدت در میان اتحادیه‌های کارگری مبارزه کند تا آنها را تشویق کند تا سیاستی عملی درعدم حمایت مستقیم یا غیرمستقیم از جنگ‌ها یا اشغال‌های غیرقانونی اتخاذ کنند. در روزی که اعضای آنها به این پیشنهاد رأی دادند، رهبران Stop the War هیچ اعتراضی نکردند. آنها جرأت نداشتند آشکارا خصومت خود را با چنین خطی در زمانی که احساسات ضد جنگ بسیار بالا گرفته بود ابراز کنند. به هر حال، این زمانی بود که بسیاری از کارگران متوجه شده بودند که در زمان آغاز جنگ در عراق چقدر به آنها دروغ گفته شده است. آنها می خواستند کاری برای پایان دادن به خونریزی انجام دهند و پیشنهاداتی را که حزب ما ارائه کرده بود تأیید کردند.
بنابراین به شیوه کلاسیک بوروکراتیک و سوسیال دمکراتیک، رهبری اجازه داد که قطعنامه تصویب شود و سپس بی سر و صدا آن را کنار گذاشت. مفاد آن هرگز در انظار عمومی ذکر نشد و سیاستی که بر سر آن توافق شده بود هرگز اجرا نشد.در آن دوره، به دور از اجرای عدم همکاری به عنوان یک سیاست، که شامل امتناع از همکاری در گسترش تبلیغات جنگ می شد، تروتسکیست ها، کارگرها و رویزیونیست ها که بر جنبش ما مسلط بودند، به کمک امپریالیست ها در آماده سازی دور بعدی تجاوزات غیرقانونی خود ادامه دادند.
تقویت روایات امپریالیستی در حالی که طبقه حاکم برای جنگ های خود علیه لیبی و سوریه آماده می شد، جلسات «جنگ را متوقف کنید» تحت سلطه تروتسکیست ها بود که مکرراً ظهور «انقلاب مردمی» را در هر دو کشور اعلام کردند. آنها به فعالان ضدجنگ بریتانیایی گفتند که «شوراهای مردمی» در حال تشکیل است و این تصور کاملاً نادرست را ایجاد می‌کند که جنبشی توده‌ای برای سرنگونی «دیکتاتوری‌های» غیرمردمی در حال حرکت است.

در دهه‌های اخیر، کارگران در غرب چنین دروغ‌هایی را درباره بسیاری از کشورهای مختلف شنیده‌اند که اتفاقاً همگی هدف امپریالیسم بوده‌اند (برای مثال یوگسلاوی و ایران). هر بار، این ادعا دروغ بود - اما چند نفر از کسانی که این دروغ را شنیدند، حقیقت را دریافتند؟ یقیناً هیچ سازمان تروتسکیستی خود را اصلاح نکرده و به خاطر گمراه کردن مردم عذرخواهی نکرده است. آنها تصور می کنند خاطرات ما کوتاه است و به سادگی دروغ بزرگ خود را به یک سالن عملیات جدید منتقل می کنند.هر بار، آنها با یک کمپین اهریمن‌سازی رسانه‌های غربی همراه می‌شوند که هدف آن جلب حمایت از یک جنگ جدید و از کار انداختن احساسات ضدجنگ طبقه کارگر است. امپریالیست‌ها می‌دانند که جنگ تهاجمی مورد حمایت توده‌ها نیست، بنابراین قصد دارند تهاجم خود را به نوعی در حمایت از مردم محلی نشان دهند. به همین دلیل است که ما تحت چنین کمپین های هیستریکی قرار می گیریم تا رهبری هر کشوری را که امپریالیسم می خواهد سرنگون کند، شیطان جلوه دهد.
در غرب، لیبرال ها  و رهبران «رسمی» طبقه کارگر و ضدجنگ نقش خود را در تقویت این هیستری ایفا می‌کنند و ادعا می‌کنند که از مخالفان ظاهراً «توده‌ای» و «طبقه کارگری» با دولت هدف اطلاع دارند. اغلب، آنها در محکوم کردن «جنایت‌های» فرضی دولت‌ها (که همیشه از آنها به عنوان «دیکتاتوری» یاد می‌شود) هیستریک‌تر هستند (مثلاً در مواردی مانند موگابه، رئیس جمهور زیمبابوه، سرهنگ قذافی لیبی یا پوتین، رئیس جمهور روسیه). نتیجه این است که هر شعار «ضدجنگ» که بعداً تولید می‌کنند صرفاً نشانه‌ای است: کمی دست‌نویسی صلح‌طلبانه درباره «خشونت بد» که برای رسیدن به هدفی که آنها اساساً تأیید کرده‌اند استفاده می‌شود.در مورد سوریه، رهبران «جنگ را متوقف کنید» این را به تروتسکی‌های متحد خود واگذار کردند تا بر صحن جلسات مسلط شوند و درباره آنچه در کشور اتفاق می‌افتد دروغ بگویند. در مورد لیبی، آنها بسیار آشکارتر بودند. درست زمانی که مردم بریتانیا با دروغ‌هایی درباره لیبی و سرهنگ قذافی توسط سیاستمداران و رسانه‌ها غرق شدند، رهبری StW نه با افشای این دروغ‌ها، بلکه با سازماندهی تظاهرات در بیرون سفارت لیبی در اعتراض به «جنایت‌های» فرضی قذافی علیه مردمش پاسخ داد!
بنابراین تنها سازمان ضد امپریالیست واقعی از Stop the War حذف شد!.شایان ذکر است که رئیس ائتلاف Stop the War در آن زمان جرمی کوربین بود که بعداً به عنوان امید بزرگ برای نجات آنها از ریاضت و جنگ در مقابل کارگران بریتانیا قرار گرفت. کوربین شخصاً ریاست کنفرانس سالانه بعدی «جنگ را متوقف کنید» را بر عهده داشت که در آن به اعضای حزب ما اجازه نداد حتی یک دقیقه علیه اخراجشان  صحبت کنند.و هیچ تلاشی برای افشای دروغ‌هایی که درباره دولت بشار اسد گفته می‌شود و یا توضیح نقش امپریالیسم انگلیس و آمریکا در ایجاد نیروهای نیابتی مختلف که با هم برای تجزیه و نابودی سوریه - از ارتش مهاجمان مزدور جهادی گرفته تا جدایی‌طلبان کرد و بمب‌افکن‌های صهیونیستی- همکاری می‌کردند، صورت نگرفت. کاملاً برعکس، بسیاری از دست اندرکاران در توقف جنگ، جهادگران مهاجم و باندهای تروریستی را به عنوان لبه برش یک "انقلاب مترقی طبقه کارگر علیه یک دیکتاتوری" توصیف کردند.

 آخرین باری که طبقه کارگر با موفقیت علیه مداخله جنگی بریتانیا سازماندهی کرد، بیش از یک قرن پیش بود. در 10 مه 1920، با الهام از رهبر کمونیست هری پولیت و کمپین "دست از روسیه" به رهبری کمونیست ها، باراندازها و غرفه داران لندن از بارگیری اسلحه و مهمات در کشتی به نام جولی جورج خودداری کردند و چنان رهبری به کل طبقه کارگر دادند که برای شکست دادن بورژوازی بریتانیایی بورژوازی روسیه برنامه ریزی کرد. کمپین طبقه کارگر علیه تهاجم شامل تظاهرات گسترده در میدان ترافالگار بود، اما به پیروزی دست یافت زیرا کارگران به طور دسته جمعی از شرکت در تهاجم خودداری کردند - نه فقط به عنوان سرباز، بلکه به عنوان تسهیل کننده، به عنوان کمک و یاور. نه تنها دولت بسیار متزلزل بریتانیا عقب نشینی کرد، بلکه به سرعت به طبقه کارگری که ستیزه جویی آنها تهدیدی مستقیم برای ثبات حاکمیت سرمایه داری بریتانیا بود، امتیازات بازنشستگی و بیکاری اعطا کرد.این تاریخ برای اکثریت قریب به اتفاق مردم بریتانیا ناشناخته است. این نه تنها توسط طبقه حاکم، بلکه توسط رهبری سوسیال دمکراتیک طبقه کارگر سازمان یافته، عمداً مدفون شده است. دستان این گمراه کنندگان از هر جنگی که امپریالیسم بریتانیا بدون مخالفت معنی دار طبقه کارگر انگلیس به راه انداخته است. در مورد سوریه، آن‌ها به‌طور محسوسی مقصر هستند، زیرا با شور و شوق دروغ‌هایی را درباره دولت اسد تأیید کردند و نتوانستند به طور معناداری علیه جنگ بسیج شوند.
از ابتدای جنگ، حزب خودم دو شعار را مطرح کرد: «پیروزی سوریه» و «عدم همکاری با جنگ». یکی از بسیاری از اعلامیه‌هایی که در سال 2012 توزیع کردیم، دلایل واقعی جنگ را به شرح زیر بیان کرد: بزرگترین جنایت دولت سوریه بزرگ پیروی از سیاست‌های ضد امپریالیستی است که به دنبال دستیابی به دستاوردهای اقتصادی و دموکراتیک برای مردم سوریه، عرب و خاورمیانه است. امپریالیست‌ها که با عمیق‌ترین بحران اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری تا به حال مواجه شده‌اند و با چشم‌انداز از دست دادن پاره‌ای از پایگاه‌های مهم خود در خاورمیانه، می‌خواهند منابع [سوریه و ایران] را به چنگ آورند، همچنین می‌خواهند نمونه‌های خطرناک استقلال را که این کشورها ایجاد کرده‌اند نابود کنند – و تلاش کنند پایگاه‌های سرزمینی جدیدی ایجاد کنند تا کنترل منطقه را از آنجا ادامه دهند. دیکتاتورهای ناتو می خواهند دولت هایی را روی کار بیاورند که دستاوردهای مترقی در سوریه و ایران مانند آموزش رایگان و مراقبت های بهداشتی، ملی شدن نفت و ثروت معدنی و یارانه های غذا و مسکن را معکوس کنند.آنها می خواهند در سوریه یک دولت سکولار و فراگیر را سرنگون کنند و سیاستی را که ریشه در اختلافات اعترافی دارد جایگزین حکومت وحدت ملی کنونی کنند و به این ترتیب امیدوارند اتحاد کارگران سوری را بشکنند و انرژی آنها را به سمت درگیری های مذهبی و قومی هدایت کنند.
اگر این تفاهم 15 سال پیش از سوی کل اتحادیه کارگری و جنبش ضد جنگ به طبقه کارگر بریتانیا سرایت می کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ اگر کارگران برای مقاومت در برابر هجوم بی پایان امپریالیسم بحران زده سازماندهی شده بودند، نه تنها در خاورمیانه، بلکه در داخل کشور نیز از چه رنجی در امان بودند؟ خیانت رهبری رسمی جنبش ضد جنگ به طبقه حاکم بریتانیا اجازه داد تا نقش حیاتی خود را در هدایت ارتش جهادی نیابتی علیه سوریه بدون مجازات ایفا کند. این امر طبقه کارگر بریتانیا را از راه هایی که امپریالیست ها در حال تخریب اقتصاد آن کشور و تضعیف پیوسته بافت اجتماعی آن از طریق ترکیبی از تحریم های شریرانه، کمپین های بمباران بی پایان، اشغال ارضی و تصرف برخی از مهم ترین میادین نفتی و مناطق کشت گندم بودند، نادیده گرفت.

امروز طبقه کارگر بریتانیا بیش از هر زمان دیگری تضعیف شده و کمتر سازماندهی شده است. و همزمان با غوطه ور شدن تعداد زیادی از مردم در فقر شدید و بدون مقاومت معنی دار، ما شاهد به ثمر نشستن برنامه های دیرینه امپریالیست ها برای بالکانی کردن سوریه هستیم.کارگران باید به دقت توجه داشته باشند که چه کسانی به تشویق امپریالیستی به دلیل سقوط رئیس جمهور اسد و نابودی جمهوری عربی سوریه سکولار، حاکمیتی، ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی پیوستند. آنها رنگ واقعی خود را نشان داده اند و وفاداری آنها به امپریالیسم به وضوح آشکار شده است. جنبش های ضد جنگ، ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری تا زمانی که یاد نگیریم چنین دشمنانی را در صفوف خود بشناسیم و آنها را بیرون کنیم به جایی نخواهند رسید. پیوند دادن مبارزات ماا این را مدیون برادران و خواهران خود در سوریه و سایر کشورهایی هستیم که توسط جنگ امپریالیستی ویران شده اند و به خودمان مدیونیم. زیرا همانطور که وی لنین (همچنین در سال 1920) خاطرنشان کرد:
«جنبش انقلابی در کشورهای پیشرفته در واقع چیزی جز یک تقلب محض نخواهد بود، اگر کارگران اروپا و آمریکا در مبارزه خود با سرمایه، از نزدیک و به طور کامل با صدها و صدها میلیون برده «استعماری» که تحت ستم آن سرمایه هستند متحد نمی شدند. ما به برنامه و راهبردی در برابر جنگ نیاز داریم که ارتباط تنگاتنگی بین مبارزه کارگران در کشورهای امپریالیستی و مبارزه توده‌ها در کشورهای تحت ستم را تشخیص دهد. ما باید درک کنیم که قدرت امپریالیسم ناشی از توانایی آن در کسب سودهای فوق العاده از مناطق استعماری و نواستعماری و استفاده از بخشی از این سودها برای خرید صلح اجتماعی در داخل است. ما باید بدانیم که مبارزه برای رهایی بشریت از شر این سیستم انگلی و خونخوار باید در هر دو جبهه انجام شود و هیچکدام بدون اقدام هماهنگ توسط دیگری نمی توانند به طور کامل پیروز شوند.در کشورهای امپریالیستی، این به معنای امتناع دیگر از کنار گذاشته شدن است. امتناع از پذیرش این ایده نادرست که ما صرفا ناظر رویدادهای جهانی هستیم. این به معنای سازماندهی برای ارائه همبستگی معنادار به کسانی است که توسط استثمارگران مشترک ما در خارج از کشور هدف قرار می گیرند. با اعمال چنین سازمانی، ما همچنین شروع به ایجاد نیروهای لازم برای به دست گرفتن مسئولیت جامعه خود و در نهایت سرنگونی حاکمیت سالخورده سرمایه مالی بریتانیا در داخل خواهیم کرد. با در نظر گرفتن همه اینها، شایان ذکر است که مسیر کلی امپریالیسم همان است که قبل از دستیابی به چیزی است که من شک ندارم که یک پیروزی موقت خواهد بود. درست است که این امر از طریق کثیف ترین و وحشیانه ترین ابزار به دست آمده است و عواقب وحشتناکی برای مردم سوریه دارد. اما این به هیچ وجه به معنای پایان مبارزه، چه برای سوریه و چه برای ما نیست. مبارزه مشترک ما ادامه دارد. ما انتظار داریم و داریم می بینیم که مبارزه مردم خاورمیانه در مواجهه با این معکوس مضاعف خواهد شد و ما در قلب امپریالیستی نیز باید یاد بگیریم که خودمان را سازماندهی کنیم تا بتوانیم نقش اساسی خود را در ایجاد پیروزی نهایی مبارزه علیه سلطه امپریالیستی بر جهان ایفا کنیم.معکوس‌ها در جریان مبارزه‌ای طولانی مانند مبارزه ما اتفاق می‌افتند، اما هیچ معکوسی نمی‌تواند این واقعیت را که امپریالیسم در هسته‌اش ضعیف و پوسیده است، تغییر دهد. این سیستم به قدری کاملاً انگلی شده است که دیگر حتی نمی تواند خود را به طور مؤثر برای مبارزه با جنگ های خود سازماندهی کند. همچنان ناتوان از فرار از تضادهای اقتصاد سرمایه داری و بحران عمیق سرمایه داری جهانی مازاد تولید - بحرانی که حرکت بی پروا بلوک امپریالیستی را به سمت جنگ جهانی همه جانبه علیه روسیه و چین سوق می دهد.
 آغاز عملیات سیل الاقصی توسط جنبش مقاومتی که صهیونیست ها تصور می کردند با موفقیت آن را خنثی کرده اند و روند جنگ نسل کشی علیه غزه در یک سال و نیم گذشته به وضوح نشان داده است که در حالی که اردوگاه امپریالیستی می تواند صدمات عظیمی به مردم و اماکن وارد کند، موازنه واقعی نیروها در منطقه به طور اساسی به نفع محور مقاومت تغییر کرده است. امپریالیستها و تمام نیروهای نیابتی آنها با هم نتوانسته اند حتی یکی از جنبش های مقاومت فلسطین، لبنان یا یمن را شکست دهند، کاملا برعکس. .. امپریالیست ها نیز نتوانسته اند جنگی آشکار علیه ایران علیرغم شکستی که در سوریه متحمل شد به راه بیندازند.  این تغییر مداوم به نفع مقاومت اساساً بدون تغییر باقی مانده است.

 

در همین حال، در کشورهای امپریالیستی، خشم تعداد زیادی از کارگران در جنگ نسل کشی که علیه غزه به راه انداخته شده است، و انزجار آنها از همدستی دولت های خود، به طغیان خشم در خیابان ها منجر شده است که امپریالیست ها قادر به مهار آن از طریق مکانیسم های کنترل معمول «ضدجنگ» نیستند. «رهبری همبستگی فلسطین» رسمی، آن مردم را به خیابان‌ها بسیج نکرد و علیرغم تمام تلاش‌هایش نمی‌تواند آن‌ها را نیز از خدمت خارج کند.در حالی که تعداد نسبتا کمی از کارگران در بریتانیا هنوز نقشی را که قبلاً سوریه در محور مقاومت ایفا می‌کرد، درک می‌کنند، آگاهی ضدصهیونیستی رو به رشدی که در بریتانیا در حال توسعه است، هسته‌ای واقعاً ضد امپریالیستی را در قلب جنبش همبستگی فلسطین ایجاد می‌کند. از آنجایی که این امر تحت هدایت «اپوزیسیون» تحت کنترل سوسیال دمکراتیک نیست، دولت باید در پاسخ به آن به طور فزاینده‌ای سرکوبگر شود – که ادعای «دمکراتیک» یا «نمایندگی» آن را بیشتر تضعیف می‌کند.اعضای حزب خودمان از جمله افرادی هستند که تحت قوانین نظم عمومی (به دلیل "یهود ستیزی") و قوانین ضد تروریسم (به دلیل "حمایت از یک سازمان ممنوع - حماس") هدف قرار گرفته اند. این در زمان دولت توری ریشی سوناک آغاز شد و در دولت کارگری کیر استارمر ادامه یافت. نقش حزب کارگر به عنوان حامی بی قید و شرط صهیونیسم و ​​نسل کشی غزه، نه تنها رهبری حزب بلکه همه کارگران «چپ»، تروتسکیست‌ها و «کمونیست‌های رویزیونیست» را که بی‌پایان این شعار را تکرار می‌کنند که کارگر حزب طبقه کارگر است و رای دادن به حزب کارگر تنها راه تغییر معنادار برای طبقه کارگر بریتانیا است، افشا کرده است. ما تردیدی نداریم که نیروهای مقاومت در سوریه و سراسر منطقه به مبارزه صدساله خود برای آزادی و حاکمیت ادامه خواهند داد. و ما مصمم هستیم که سهم خود را در آموزش هر چه بیشتر کارگران با درک واقعی ضد امپریالیستی انجام دهیم و رهبری مارکسیست-لنینیستی را مجدداً ایجاد کنیم که قادر به راهنمایی روشن در بازسازی یک جنبش انقلابی در بریتانیا باشد.با توجه به قیمت خونی که برای هر سالی که این سیستم انگلی در حال پوسیدگی و انگلی در جای خود باقی می‌ماند، از بشریت خواسته می‌شود، انتظار منفعلانه برای زمان‌های بهتر به سادگی قابل قبول نیست. این وظیفه ماست که اکنون کار کنیم و با هم کار کنیم تا شکست امپریالیسم انگلیسی-آمریکایی زودتر از آن به وقوع بپیوندد.

مرگ بر امپریالیسم، مرگ بر صهیونیسم 

پیروز باد محور مقاومت!    

Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

Write comments...
or post as a guest