با یاد زنده یاد نعیم صفایی، بنیان گذارارشد سایت پیک خاور. رفیقی والا، میهن پرستی بی همتا، و رزمنده خستگی ناپذیر ضد امپریالیستی و عدالت اجتماعی در سنگر زحمتکشان. نعیم تا آخرین نفس از انقلاب اسلامی ایران، راه آیت الله خامنه ای و محور مقاومت ظفرنمون غرب آسیا شجاعانه دفاع کرد، اما هزینه هائی بس سترگ هم پرداخت..
هیئت تحریریه پیک خاور
بیستم امردادماه ۱۴۰۳
"گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت"
"سخنی با همراهان"
(جمع بندی چهار ساله پیک خاور)
تارنمای پیک خاور در فروردین ماه سال یکهزار و چهارصد تاسیس شد و به سبب برگزیدن مواضعی تا حدّ توان خود واقع بینانه نسبت به مسائل امروز ایران و جهان، چنان که از برخی ابراز نظرهای خوانندگان بر می آید، با استقبال مخاطبانی از طیف های گوناگون سیاسی و به ویژه مسلمان انقلابی روبرو شد، که همه در باور به آرمان های انقلاب اسلامی ایران در سال پنجاه و هفت اشتراک نظر داشتند.
برخی از این همراهان در تهیّه متون اعمّ از ترجمه و یا نوشته ها یاری رساندند. چه بسا خوانندگانی که نظرات دلگرم کننده خود را نوشتند، که همه حاکی از تقریب اذهان، با جهان بینی های انقلابی گوناگون بود.
واقعیّت عملی این است که دشمنان ایران و انقلاب، برخلاف دو اصل 23 و 24 قانون اساسی که بزرگ ترین میثاق ملّی ایرانیان است، همواره کوشیده اند تا به بهانه تفاوت هایی در پاره ای از نظرات فلسفی، که هرگز در مقیاس کلان ملّی، لزوماً مؤثر بر تقابل و جدایی نیستند، با انواع "برچسب زنی" صفوف انقلابی ها را دچار رخنه و خدشه کنند.
در آغاز به سبب اهمیتی که انواع انحرافات، صرف نظر از نوع و اندازه مخاطبان احتمالی شان، همواره دارند، و به ویژه آن چه در جریان انقلاب و چند سالی پس از آن رخ داد، که شائبه های آن هنوز بر اذهان بسیاری از رهروان سوسیالیسم علمی و همچنین برخی از مسلمانان انقلابی مستولی است، محور اصلی روشنگری های پیک خاور بر افشای این انحرافات متمرکز شد. این روند و ضرورت روشنگری و مبارزه با تبعات منفی آن یک امر تاریخی است و اگر مثلا به تاریخ اسلام توجه شود، از همان آغاز ذیل آموزه های پیامبر اسلام انواع برداشت های عموماً انحرافی ظاهر شده بر تاریخ اثر گذاشت.
در این زمینه در سراسر جهان و از جمله ایران تجارب تاریخی تلخ و شیرینی انباشته شده است. این پدیده یک امر تاریخی متناسب با شرایط رشد تاریخی جوامع است. همان گونه که در روند قیام رهبر انقلاب در دهه سی شمسی و به ویژه مبارزات نخست ارشادی و سپس انقلابی وی، بسیاری از روحانیان از ایشان حمایت نکردند، و حتی برخی از در مخالفت با ایشان بر آمدند، تا جایی که ایشان ناگزیر آنان را وعّاظ السلاطین خواندند؛ در صفوف باورمندان به سوسیالیسم علمی نیز کسانی بسیار بودند که، به سبب امواج کاذب تجدّدگرایی حاکم بر فرهنگ عمومی جامعه ما، نتوانستند درک درستی از زمینه های تاریخیِ انقلابی جهان بینی توده ها ذیل پرچم اسلام و تشیّع را به دست آورند.
اما در طول تاریخ همواره واقعیّات بر تصورات نابجا یا ناقص چیره شده اند. تفاوت سرعت و ژرفای این روند چیرگی بستگی به اراده آگاهانه جامعه در درک واقعیّات دارد و بس. از این رو در انقلاب بهمن، که انقلاب همگان بود، حزب طبقه کارگر با دگرگونی جدی در ترکیب رهبری و خط مشی خود با انقلاب همراه شد و نقش آفرین گردید.
آن چه امروز دلگرم کننده است توجه همگان به واقعیّات تاریخی، بدون بها دادن بیش از اندازه واقعی اش به اختلافات فرعی و جزئی است. تا جایی که مثلاً همین روزها شاهدیم که مثلاً در فلسطین اشغالیِ در حال نبرد نهایی با دشمن صهیونیستی، نیروهای انقلابی با باورهای فلسفی، دینی و مذهبی گوناگون، نه تنها در کنار هم با دشمن می جنگند، که اخیراً در گردهمایی همگانی که به ابتکار چین در پکن برگزار گردید، توافق کردند تا همه اختلافات برساخته پیشین بر شالوده آن تفاوت ها را، که تنها به سود دشمن و امپریالیسم است، کنار نهند و دست اتحاد و اتفاق را بیافشرند.
این روند نه تنها دیدگاه درست آن دسته از باورمندان به سوسیالیسم علمی، که حول مجموعه پیک خاور گردآمده اند را تایید می کند، به روشنی اثبات می کند که درک واقعیات زمان و مکان (اعصار و امصار) تنها و تنها یک مرز جدا کننده را نشان می دهد که بین انقلاب و ضد انقلاب ترسیم می شود و نه هیچ جای دیگر.
پیک خاور وظیفه تاریخی خود را در این می بیند که، بیرون از اشکال متعارف حزبی و سازمانی، با همه تقییدات شان، در تبیین و تدقیق این مرز به موازات نفی هر مرز بندی تحمیلیِ ناواقعی و یا فرعی دیگر بکوشد. این وظیفه سترگ روشنگرانه نیازمند کار جدّی و ژرف همه انقلابی های ایران اعمّ از پیروان تشیع انقلابی و یا باورمندان به سوسیالیسم علمی است، که امیدواریم استقبالی که تاکنون ظرف این مدت کوتاه به ویژه از سوی گروه نخست مشاهده شده است، بسط و گسترش یابد و به یکپارچگی اندیشه و عمل فرزندان انقلاب کبیر بهمن پنجاه و هفت منجر گردد.
این نکته اساسی نیز ناگفته نماند که پیک خاور گرچه دارای نظرات مشخصی نسبت به جریان های سیاسی گوناگون درون و پیرامون حاکمیت است. اما ضمن دوری گزینی از جناح ها و جریان های مذکور، کوشش و همّ خود را مصروف دفاع از منافع توده ها در برابر معدودی صاحبان سرمایه، بر اساس مفاد مترقی و کاملا روشن قانون اساسی می کند.
در نوشته حاضر بر همین راستا به بررسی وجوه اصلی شرایط تاریخی ایران و جهان، به تناسب این نگاه، می پردازیم و امیدواریم از نظرات و نوشته های همه همراهان انقلاب برخوردار شویم، و یک نقطه تلاقی و تعاطی افکار مؤثر شکل گیرد، تا در برابر کوشش های دم افزون و همه جانبه دشمنان مردم و انقلاب در جهت تجزیه اذهان جامعه و به ویژه نسل جوان با پوشش های گوناگون، رویارویی مؤثری که قطعاً بر آینده و سرنوشت ایران نقش خود را خواهد نهاد صورت پذیرد.
* * *
ایران امروز:
رهبر انقلاب اسلامی ایران در نامه ای به رئیس جمهور وقت و رهبر کنونی کشور چنین می نویسند:
" ملت عزیزِ ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافتهاند که مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست؛ و آنها که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه داری و رفاه طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانهاند. و آنهایی هم که تصور میکنند سرمایه داران و مرفهان بیدرد با نصیحت و پند و اندرز متنبه میشوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک میکنند آب در هاون میکوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقولهای است که هرگز با هم جمع نمیشوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینینِ بیبضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم. مسئولین نظام ایرانِ انقلابی باید بدانند که عدهای از خدا بیخبر برای از بین بردن انقلاب هرکس را که بخواهد برای فقرا و مستمندان کار کند و راه اسلام و انقلاب را بپیماید فوراً او را «کمونیست» و «التقاطی» میخوانند. از این اتهامات نباید ترسید. باید خدا را در نظر داشت، و تمام همّ و تلاش خود را در جهت رضایت خدا و کمک به فقرا به کار گرفت و از هیچ تهمتی نترسید. امریکا و استکبار در تمامی زمینهها افرادی را برای شکست انقلاب اسلامی در آستین دارند، در حوزهها و دانشگاهها مقدس نماها را که خطر آنان را بارها و بارها گوشزد کردهام. اینان با تزویرشان از درون محتوای انقلاب و اسلام را نابود میکنند. اینها با قیافهای حق به جانب و طرفدار دین و ولایت همه را بی دین معرفی میکنند. باید از شرّ اینها به خدا پناه ببریم."
(صحیفه امام خمینی (ره) - جلد ۲۱( ص۸۷-۸۶)
اگر اغراق تلقی نکنید، هرگز هیچ رهبری در جهان به این روشنی و صراحت تصویری چنین دقیق از خطرات اساسی پیش روی انقلاب را با بیانی کاملا همه فهم در پیش روی پیروانش ننهاده است. این نامه به شیوه ای شگفت آور تصویری روشن و دقیق نه تنها از ماهیّت و اهداف انقلاب ضد سرمایه داری، که از همه مصایبی که تاکنون بر این انقلاب رفته است، و نیز رمز بقای آن را نشان می دهد. در تاریخ انقلاب های جهان چنین بصیرتی نزد رهبران و به ویژه بیان کوتاه، روشن و همه فهم آن به راستی بی مانند است.
از این رو بسیاری از آن چه که باید درباره تاریخ معاصر ایران، تحلیل شرایط کنونی، و به ویژه راه روشن برون رفت از این شرایط را دریافت، در این نامه کوتاه به وضوح می بینیم. اما پیک خاور به این بسنده نکرده در مقالات دیگری به آرای امام خمینی(ره) پرداخته است و خواهد پرداخت.
ناگفته نمی توان گذاشت که همه انقلاب ها با انواع دشواری ها و پیچیدگی ها روبرو هستند. اما انقلاب ایران به دلایل ویژه خود در شرایط ویژه ای رخ داد که برخی از اهّم نکات آن عبارت بودند از :
یک- انسداد مطلق سیاسی از سوی حکومت استبدادی شاه که سبب می شد نه تنها هر جنبش انقلابی و حتی اصلاحگرا به شدت سرکوب شود، که جامعه نیز در عدم تعامل مطلق سیاسی نسبت به همه روندهای تاریخی و سیاسی نا آگاه بماند و حتی دچار اندیشه های انحرافی و موهوم گردد.
دو- کوشش های بیشتر احساسی تا تعقلی از سوی به ویژه جوانانی که همه درها را بسته می دیدند، لذا در ناشکیبایی تاریخی که مانع از برقراری ارتباط با توده هاست، عمل را بر تئوری مرجح شمارده، به جنبش در آوردن توده ها را نه مقدمه بلکه دنباله مبارزه مسلحانه تلقی کردند. در این راه آنان نه تنها راه به جایی جز مسلخ دیکتاتوری نبردند که حتی بعدها و به ویژه در دوران انقلاب و پس از آن موجب ورود صدمات جدی در مقیاس تاریخی شدند. اینان گرچه دسته ای (سازمان چریک های فدائی خلق ایران) خود را مارکسیست-لنینیست می خواندند و دسته ای (سازمان مجاهدین خلق ایران) مسلمان انقلابی اما در واقع هردو بیشتر آنارشیست هایی رمانتیک بودند، بدون اتکاِی واقعی بر توده ها. انقلاب کار توده هاست.
سه- انزوای حزب طبقه کارگر ایران، که از آغاز تا انجام چهل و دو سال بیشتر عمر نداشت، که تنها یک چهارم آن در دو نوبت، به فاصله ربع قرن، علنی بود، سبب شد که در مدیریت آن ضعف و فتور عموماً غالب گردد. تا جایی که مثلا دو فرزند دبیر اول آن در دهه چهل همه اسناد محرمانه حزب را در اختیار ساواک قرار دادند. این رشته نفوذی به اشکال گوناگون تا سال ها ادامه یافت و حتی پس از انقلاب در بدترین و خطرناک ترین اشکال رنگارنگ خود تداوم یافته است و خواهد یافت.
چهار- به سبب فقدان تشکیلات و یک نکته ویژه جنبش اسلام انقلابی، یعنی شمول عام آن تحت مفهوم اسلامی بودن انقلاب، مشابه چنین دشواری هایی نزد مسلمانان انقلابی نیز رخ نمود و آسیب های بسیار بزرگ به روند انقلاب وارد ساخت، که حتی همین امروز جزو تهدیدات جدی علیه انقلاب قابل تشخیص است.
پنج- زمینه اصلی این آسیب حضور ترکیبی پیچیده از متحجران و متجددان بود که با وجود مقابله صریح و جدی رهبر انقلاب از همان آغاز که منتهی به انحلال رسمی نهضت آزادی و انجمن حجتیّه گردید، اما نفوذ گسترده خود را در بنیان های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران تا کنون حفظ کرده اند. تا جایی که در رویارویی با این شرایط گام دوم انقلاب از سوی رهبر ایران اعلام گردیده است. در این زمینه ها پیک خاور تا حد توان خود در راه روشنگری های تاریخی کوشیده است، که می توان از جمله به این مقالات اشاره کرد:
https://peikekhavar.org/index.php/a-brief-review-of-the-iranian-revolution
https://peikekhavar.org/index.php/2021-06-13-22-52-10
با این همه یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب که با هدایت رهبر انقلاب شالوده اساسی آینده ایران را ترسیم و تضمین می کند قانون اساسی است. بیهوده نیست که هواداران سرمایه داری و امپریالیسم حتی در برخی از دستگاه های اجرایی و دانشگاه های ایران دم از "کمونیستی" بودن قانون اساسی زده و ضرورت حذف بخشی هایی از آن به ویژه فصل اقتصاد و امور مالی را اعلام می کنند، و یا دست کم در به تصویب رساندن قوانین و مقرراتی می کوشند که نافی اصول مندرج در قانون اساسی هستند. به همین سبب هم اکنون در تضاد واضح با اصول 43 و 44 بانک، بیمه ، بازرگانی خارجی، بهداشت و درمان و آموزش برخلاف تصریح قانون اساسی به بخش خصوصی واگذار شده است.
این که روحانیان انقلابی و گروه های گوناگون عدالتخواه، سرمایه داری و همه مظاهر پلید آن را در برابر آموزه های قرآنی تعریف می کنند معنای کاملاً روشنی دارد. در سمت دیگر این تجربه تاریخی ناگفته نمی توان گذاشت که در جریان انقلاب حزب طبقه کارگر ایران موفق شد با درک درست شرایط تاریخی واقعی و نه تصوری، و با گذر از پاره ای نقصان های پیشین خود، به حمایت همه جانبه و قطعی از اهداف انقلاب و رهبر آن برخیزد.
از سویی دیگر برخی از دیگر گروه های "چپ" به سبب بن بست سیاسی همیشگی دوران پهلوی و نیز دشواری هایی که بر سر راه انقلاب در جهان بروز کرده بود، و از دید ما به ویژه ناتوانی در برقراری ارتباط روشن مفهومی با فرهنگ و تاریخ جامعه خود، نه تنها در این راه همراه حزب نشدند و یا دیر به آن پیوستند، که حتی در مقابل انقلاب قرار گرفتند، و برخی از آنان به ورطه لجن زار تروریسم و همپالگی با سناتورهای آمریکایی درغلتیدند.
این درست است که این همه متناسب با روند رشد تاریخی جامعه ما بود، اما با چنین عذری هرگز نمی توان نقش آگاهانه انسان ها را در تعیین سرنوشت خود نادیده انگاشت. دشمنان اسلام و انقلاب از همین نقطه ضعف بهره ها بردند و می برند. اما اکنون و همراه با گام دوم انقلاب وجدان های آگاه نباید اجازه دهند که چنین شکاف هایی دوباره ظاهر گردد. این وظیفه هردو جبهه انقلابی در جامعه ما است که هریک به سهم خود پاسخ درستی به تاریخ بدهند.
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که افراطی گری "چپ" از یک سو و کم تجربگی و به ویژه عدم تشکّل نسبی مسلمانان انقلابی از سوی دیگر سبب شد که مناقشاتی با آثار جدی رخ دهد که هنوز تبعات منفی آن مشهود است، و قطعا نباید اجازه داد که تکرار شوند. همان گونه که رهبر حزب طبقه کارگر ایران در دوران انقلاب نسبت به احتمال سرکوب گسترده حزب هشدار داده بود، و مثال های جهانی مشابهی نیز آن را تایید می کنند، چنین خطری همواره وجود دارد، و تنها هوشیاری دو جبهه انقلابی می تواند از توطئه های سرمایه داری و امپریالیسم در داخل و خارج کشور، پیشگیری کند. نامه رهبر انقلاب به خوبی هم شرایط را تصویر کرده و هم راه کار را نشان داده است. سهم ما تنها بیدار دلی است.
این که بازماندگان این حزب و دیگر گروه های "هریک به نوعی هوادار سوسیالیسم علمی" چه سرنوشتی پیدا کرده و چگونه خواهند توانست سرانجام با توده ها همراه گردند یا نه، و بر سر این راه کدام موانع عمده ذهنی هنوز برقرار است، موضوع سخن حاضر نبوده به تحلیل های مستند جداگانه نیاز دارد. اما در نگاهی کلی می توان دید که طی حدود سه دهه همه آنان بیش و کم و به اشکال و در سطوح گوناگون با "متجدّدان" حاضر در سپهر سیاسی کشور و در پیوند طبقاتی آنان با "متحجّران" به نحوی مع الواسطه با گروه اخیر در برابر مسلمانان انقلابی سینه سپر کرده اند. این یک بار دیگر در تاریخ جهان نشان می دهد که اپورتونیسم (فرصت طلبی) چپ چگونه از منتهی الیه راست سر بر می آورد. شاید یکی از دلایل عمده عدم اقبال نسل جوان و طبقه کارگر و دیگر زحمت کشان به این بازماندگان همین باشد. طبعاً در جستجوی چنین اقبالی این گروه ها به جای نشان دادن قابلیت خود در رهبری جنبش های اجتماعی عملا به دنبال هر آن چه شباهتی ظاهری به یک جنبش اجتماعی دارد، "می دوند".
در این طیف رنگارنگ از کسانی که هم صدا با امپریالیست ها خواهان انحلال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، تا کسانی که از چنان آزادی های "دموکراتیک"(!) دم می زنند، که در نهایت به حمایت از توطئه های سیا ساخته مانند فتنه سبز و ز.ز.آ. (انقلاب بورژواها!) می انجامد، حضور دارند. حتی کسانی که با مشاهده قطعیت بقای جمهوری اسلامی از براندازی آن نا امید شده اند، یک شبه تغییر جهت کامل داده، در حد لفظ از انقلاب و جمهوری اسلامی حمایت می کنند، اما حاضر نیستندانقلاب را با صفت اسلامی اش بشناسند، و از آوردن نام دو رهبر آن که از سوی همه رهبران و احزاب طبقه کارگر جهان ستوده شده و می شوند، خود داری می کنند، و جان فشانی های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سپس سپاه قدس را به کلی نادیده می گیرند. این رفتار که در سطح شبکه های اجتماعی بسیار هم گسترده است، هرگز بی معنا نیست. اینان همه مدعیان سوسیالیسم علمی هستند، بی آن که نظر و عمل شان کمترین وجه اشتراک با ابتدایی ترین مبانی سوسیالیسم علمی داشته باشد.
از آن جا که در دوران امپریالیسم پیشرفته کنونی، نه تنها دیگر تشکیل دولت-ملّت بورژوائی به معنای امکان ظهور بورژوازی ملی وجود ندارد، و عملاً شرکت های فراملّی مفهوم چنین دولت- ملت بورژوائی را حتی در مرکز، چه رسد به پیرامون، به ابطال کشانده و تجدیدش را ناممکن ساخته اند؛ هواداران سرمایه داری در ایران خواه و ناخواه تنها به صورت زایده ای وابسته به مطامع امپریالیسم جهانی می توانند حضور داشته باشند. این که آنان خود آگاهانه دارای چنین نیتّی باشند یا نه، که لازمه درکش برای دیگران تنها علم غیب است، در عمل به این نقطه می رسد که منافع ملّی را با اراده امپریالیست ها گره بزنند. در این راه آنان با داشتن قدرت و ثروت ناشی از آن طی چند دهه بحران آفرینی های کوچک و بزرگ اقتصادی و کار ضدفرهنگی، به افساد همه جانبه اذهان جامعه مشغول بوده اند، و متاسفانه هماوردی مناسبی با آنان در این دو حیطه بسیار مهم صورت نگرفته است. این نقصان نیازمند شکافته شدن و اسیب شناسی بر اساس پژوهشهای گسترده است.
نکته بسیار مهم شناخته شدن این حرکت با نام "اصلاحات" است. اصلاح معادل واژه اروپایی "رِفُرم" و شامل واژه فرم به معنای شکل و پیشوند "رِ" به معنای تجدیداست. این بدان معناست که محتوایی به دلایلی از جمله گذشت زمان و مقتضیات حاصله، و یا بروز نقایصی در شکل اجرای اصول اولیه، با "حفظ ماهوی اصول" خود نیازمند به دگرگونی در "شکل بیرونی" اش باشد. در این جا منطق رابطه بین شکل و ماهیّت مطرح است. اما رجوع به ادبیات انواع اصلاح طلبان در ایران نشان می دهد که آنان با اساس انقلاب اسلامی در تعارض اند. در واقع آنان از تغییری سخن می گویند که به معنای بازگشت ایران به پیش از انقلاب اسلامی باشد. این در فرهنگ واژه های سیاسی نه رفرم بلکه "رستوراسیون" به معنای احیای گذشته است. این موضوع نیاز به پژوهش و بحث های استدلالی مفصل و پیچیده ندارد. سخن گویان این جبهه صراحتاٌ با محکوم کردن نهضت ملی از کودتای سال سی و دو حمایت می کنند، و در مخالفت با قانون اساسی عملا خواستار احیای روندهای رژیم گذشته به مثابه یک نظام سرمایه داری وابسته هستند.
از سویی دیگر، متحجّران که هرگز انقلاب اسلامی را درک نکرده اند، اسلام ترسیم شده در نظریه این انقلاب را "اسلام سیاسی" و از نظر شرعی منحرف می دانند. اینان حتی اگر دارای منافع طبقاتی در پیوند با امپریالیست ها نباشند، به ناگزیر به همان راه می روند که متجدّدان.
در این مقاله به این نکات به تفصیل پرداخته شده است:
اتحاد ارتجاعیون سنتی تا شبه مدرن علیه گام دوم انقلاب
https://peikekhavar.org/index.php/2021-11-25-13-36-31
این دشواری بسیار بزرگی بر سر راه انقلاب است و مسلمانان انقلابی وظیفه روشنگرانه بسیار خطیری در این باب بر دوش دارند. کوشش های برخی از انقلابیان مسلمان از جمله و به ویژه جریان هم اکنون اوج گیرنده عدالتخواهی، که در انتخابات اخیر مجلس حضورش نمودی چشمگیر –البته متاسفانه بیشتر درتهران- داشت، نشان دلگرم کننده ای از چنین حرکتی دارد.
این حضور آن چنان موثر بود که حتی برخی از گروه ها که در تمایل جدی شان به سرمایه داری جای کمترین تردیدی نیست، از واژه های عدالت و عدالت خواهی در تبلیغات انتخاباتی خود سود جستند. زیرا به خوبی درک کرده بودند که عدالتخواهی نه یک نحله سیاسی که یک اراده ملی است.
این دو جریان متجدّد و متحجّر که هریک به دلایل متفاوت دارای زمینه های اجتماعی قدرتمند هستند، و از قدرت مانوور بسیار خوبی هم برخوردارند، در سال های اخیر و با اعلام آغاز "گام دوم انقلاب" در تقابل با آن، صحنه نمایش رنگارنگی را برای انواع مخاطبان می گسترانند و از آن به خوبی بهره می گیرند. این که نیروهای انقلابی تا چه اندازه بتوانند رخنه های منتهی به این شرایط را به درستی تشخیص داده و بزدایند، تا جامعه در راه نیل به اهداف انقلاب کمترین هزینه متصور را تحمل کند، مسئله مبرم معاصر است.
گام دوم انقلاب و همراه با آن گسترش جنبش های سراسری عدالت خواهانه مفهوم بسیار روشنی دارد، گام نخست ابطال رژیم سلطنتی و تجهیز کشور بود برای برداشتن گام دوم یعنی تامین و تثبیت عدالت اجتماعی.
اما راه عدالت اجتماعی با وجود صراحت بیان دو رهبر انقلاب و نیز مفاد قانون اساسی به سبب مقوله توازن قوای موجود چندان هموار نیست، و طی آن هوشیاری ژرفی را همراه با شهامت از همه باورمندان به انقلاب می طلبد. مثلا مرور ادبیات بسیاری از عدالتخواهان و مسلمانان انقلابی، با آن که آنان صراحتا آموزه های قرآنی را ضد سرمایه داری می شناسند، نشان می دهد که در جستجوی راهکارهایی برای مثلاً نیل به اقتصاد اسلامی، به نظریه های انتقادی -اصلاحی سرمایه داری مانند دولت رفاه و این روزها جماعتگرایی که هیچ یک اساس سرمایه داری یعنی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را نفی نمی کنند، بیشتر متوسل می شوند تا تجارب نظری و عملی جوامع سوسیالیستی که اهداف نهایی شان نزدیکی بسیار بیشتری با آموزه های عدالتخواهانه قرآنی دارد.
توجه به این نکته مهم ضروری است که چنین توصیه ای بیش از آن که به سبب تعلق خاطر پیک خاور به موازین سوسیالیسم در برابر کلیّت سرمایه داری باشد، که موضوع گزینش بین دو مکتب را پیش می کشد، ناشی از واقعیت دیگری است که در عمل بارها به اثبات رسیده است. اساس نظام سرمایه داری تولید بیشتر با هدف "صرفاً" سود بیشتر است. این روند که به "تولید مازاد" یعنی مهم ترین عامل بحران زای نظام سرمایه می انجامد، افزون بر نیاز به پیروزی در رقابت ها، که با انواع جنگ سرد و گرم میسر است، به این معناست که تولید با هدف کسب سود هرچه بیشتر و به هر قیمت تنها معیار عمل تاریخی سرمایه داری است. این "هرقیمت" چنان که مشاهده می شود چیزی جز استثمار دم افزون نیروی کار ارزان تر خارجی، توسعه فقر، تشدید تضاد طبقاتی، امحای منابع طبیعی و مجموعه ای از نکبت های ریز و درشت دیگر به ویژه جنگ و کشتار جمعی نیست. کسی که این ها را نبیند، اگر در آن صاحب منافعی نباشد لابد کور است.
این نکته مهم در تجاربی مانند نیو دیل روزولت و دولت رفاه اروپایی آشکار شد و این راه حل های رفرمیستی را به اضمحلال کشاند، تا جایی که کسانی مانند استیگلیتز، پیکتی ، راولز و دیگران اکنون می کوشند با همان مصالح پوسیده روی زمینی که گسل هایش باز شده است، بنایی را دوباره برپا کنند. حال آن که رشد اقتصادی منتهی به تولید مازاد و رقابت ویرانگر بین سرمایه داران، و امروزه حتی شرکت های فراملّی، تنها شاخص و تعریف اساسی سرمایه داری است، و هیچ تغییرشکلی از آن نمی تواند به نفی محتوای ماهوی آن منجر گردد. آزموده را آزمودن خطاست.
نکته ای هرچند تکراری اما ضرور در این سخن این که درک می کنیم که تحاشی حاضر از موضوع، در بخش بزرگ و اساسی خود، ناشی از تلقینات و حتی تهدیدات هم پیمانان داخلی امپریالیسم در سطح جامعه است، و عدالتخواهان با همان برچسبی که رهبر انقلاب اسلامی در نامه فوق به صراحت از آن یاد کردند روبرو هستند. اما در کنارِ شهامتی خمینی وار که از آنان انتظار می رود، باورمندان به سوسیالیسم علمی نیز باید بتوانند در راه روشنگری شکیبایی بیشتری از خود نشان دهند.
از آن جا که این شکیبایی و همراهی نهایی حاصل از آن مبتنی بر همه واقعیات عینی است، حقیقت دیر یا زود خود را به همگان نشان خواهد داد. هر اندازه جامعه خود را از تصورات ذهنی پیش ساخته و نادرست دور سازد و به سمت واقع گرایی عینی حرکت کند، که این الزام در جریان زندگی روزمره مستقیماً لمس می شود، دید به آینده ای روشن بارزتر خواهد گردید. آینده ای که در آن به جای توهمات آنارکو- رمانتیک یا محافظه کارانه، ناشی از نفی تئوری و اتکاء صرف به عمل، آن هم جدا از توده ها، واقع بینی همه جانبه ظاهر خواهد گردید.
بر چنین بستری است که مسلمانان انقلابی و پیروان سوسیالیسم علمی خواهند توانست، همانند روزهای نخست انقلاب و البته در سطحی بالاتر و روشن تر در آگاهی و تفاهم متقابل، دست در دست هم ایران آینده را بسازند. مجموعه رسانه ای پیک خاور این را هدف آلی و عالی خود بر می شمارد که تا حد توان با روشنگری هایی در زمینه های گوناگون، در این رخداد میمون یاری کند و در حفظ کشور از کید دشمنان وظایف مبرم تاریخی خود را به انجام رساند.
واقعیت، در صحنه عمل، این است که ایران برای نخستین بار در طول تاریخ مدون بیش از سه هزار ساله خود، از استقلال و قدرتی برخوردار می شود که شالوده اش نه شمشیر و نیزه امپراتوری ها که آرمان های توده ها است. پدیده ای بس شگرف که در عین حال واجد اهمیتی در مقیاس جهانی است.
* * *
جهان امروز:
همان گونه که انقلاب فرانسه پس از تواتر چند نوبت جمهوری و سلطنت در جمهوری پنجم به تثبیت نهایی قدرت بورژوازی منتهی گردید و به موازات آن کولونیالیسم و سپس نئوکولونیالیسم ظهور و رشد یافتند، طبقه نوزاد مقابل آن طبقه یعنی طبقه کارگر نیز ظهور و رشد یافت. انقلاب صنعتی نه تنها کشورهای پیشرفته از نظر اقتصاد و صنعت (مرکز) را رشد داد که دیگر کشورها (پیرامون)، به عنوان منبع تامین مواد خام و نیروی کار ارزان، در معرض دست اندازی و غارت آنان و در نتیجه جنگ های استعماری سرمایه داران، هم با پیرامون و هم با رقبای مرکزی، قرار گرفتند.
در کنار ظهور و رشد طبقه کارگر، گرچه فئودال-برده دارهای حاکم بر جوامع پیرامون عموماً به رعیتی استعمارگران تن دادند و بنا بر شیوه کهن خود در باج دهی به قدرت مرکزی جایگزین، منافع خود را حفظ کردند، اما توده ها مبارزه با استعمار را در کنار مبارزه همیشگی خود با حکام محلی در قالب انواع نهضت های آزادی بخش پی گرفتند. مستعمرات برای بازدهی بیشتر نیازمند حدی مهار شده از توسعه صنعتی بودند که در نتیجه آن نیروی کار بومی نیز شکل گرفت و همدوش دیگر هم میهنان شان در مبارزات ضد استعماری سهیم شد.
استعمارگران به خوبی اهمیّت فرهنگ و ضد فرهنگ را درک کرده بودند و می دانستند برای توفیق در اهداف سیاسی و نظامی خود مبارزه فرهنگی کاری اساسی و تعیین کننده است. در نتیجه با دست اندازی های گسترده و ژرف در این حیطه، خود سبب شدند که در برابر شان مقاومت وجدانی ظاهر گردد و بسط یابد. محور اساسی چنین مقاومتی باورهای دینی بود. حتی در مستعمراتی که دین اروپاییان را پذیرفتند بعدها ذیل آموزه های همان دین جنبش های ضد استعماری ریشه دواند. در نتیجه انواع جنبش های آزادی بخش نوین حول محورهای ملّی و دینی، و به اشکالی متناسب با رشد اقتصادی و جایگاه طبقات در جامعه، شکل گرفت و رشد یافت. این روندی است که هنوز در سراسر جهان ادامه دارد و متکامل می شود.
در جریان این مبارزه پیگیر و گسترده جهانی در اوایل قرن بیستم میلادی رخداد بزرگ و بسیار مهمی چهره جهان را دگرگون ساخت. با پیروزی انقلاب اکتبر در سرزمین وسیع و کثیرالملّه اوراسیا دوران سوسیالیسم واقعا موجود در یک کشور آغاز شد. این انقلاب، و در پی آن ساختمان موفقیت آمیزسوسیالیسم، موجب گردید تا جهان در عمل به دوقطب سرمایه و کار تقسیم شود. این رخداد موجب شد که بسیاری از جنبش های آزادیبخش و نهضت های ملی ضد استعماری در سراسر جهان ظاهر گردند و به پیش رانده شوند.
با توجه به صورت بندی های موجود اقتصادی- اجتماعی در کشورهای پیرامون، این جنبش ها با وجود مشارکت و حتی در مواردی رهبری طبقه کارگر لزوما سوسیالیستی نبود، و در کشورهایی که با رشد محدود صنعتی دارای طبقه کارگرشده بودند، این طبقه و تشکل هایش در کنار توده ها می رزمیدند و هنوز می رزمند. هرجا که قدرت سیاسی به دست می آید، به تناسب شرایط عینی موجود، راه رشدی که به هر روی سرمایه داری نیست برگزیده می شود.
جهان ما با وجود ابقاء و یا شکست بعدی هر یک از این تجارب اندوخته ای گران بهاء گرد آورده است، که هرگز نمی توان ارزش و تاثیر نهایی آن در آینده جهان را کم انگاشت. این روند هم چنان ادامه دارد و تازه ترین آن که این روزها شاهدش هستیم، مبارزه قاطع با امپریالیسم و زایده صهیونیستی اش در غرب آسیاست. این صحنه تنها یک درگیری نظامی و سیاسی نیست، زیرا مثلاً در دانشگاه های آمریکا نیز بازخورد روشن و مؤثرش را میتوان شاهد بود. چهره جهان به سرعت دگرگون می شود، و بطن آن نیز.
در رویارویی با این وضعِ نو سرمایه داری جهانی که پس از جنگ دوم جهانی به سوی فصلی تازه تر از امپریالیسم یعنی تسلط شرکت های فراملّی بر ساختارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان حرکت کرده است، عملا ساختار اولیه دولت-ملت بورژوایی را در هم شکسته، همه جوامع اعم از پیرامون و مرکز را به مستعمرات نوین سرمایه بدل کرده است. جنبش هایی مانند فاشیسم، نازیسم و آن چه امروز به گونه ای مبهم راست افراطی خوانده می شود، در واقع واکنش آن بخش از بورژوازی ورشکستهِ اروپایی است که در برابر منافع این شرکت ها خلع سلاح شده اند. از این رو است که شعارهایی را به میان آورده اند که حتی بخشی از طبقات فرودست در جوامع اروپایی که تنگناهای زندگی خود را به درستی در مفهوم امپریالیسم جهانی می بینند، به این بخش از سرمایه داری امید بسته در انتخاباتی مانند انتخابات اخیر فرانسه رای بالایی به کاندیدایش می دهند.
از سویی در رویارویی با امپریالیسم هار جنبش های آزادیبخش ملی با معضلاتی درونی نیز روبرو هستند. از جمله مهم ترین این معضلات انواع نقشه های تقسیم قلمروها از سوی امپریالیست هاست. این یک واقعیت تاریخی است که تشکیل دولت -ملت ها نه مبتنی بر تجانس های لازم برای تعریف یک واحد ملی، که صرفا نتیجه ترسیم حدود قلمروها با نوک شمشیر بوده است. این موضوع در مواردی مانند تجزیه قلمروهای امپراتوری عثمانی و یا کشورهای آفریقایی کاملا عامدانه صورت گرفته است و آثار منفی آن همین امروز هم کاملا مشهود است.
در موارد دیگر نیز به هرحال اختلال در تعریف واحد ملی در تناقض با عادات قبیله ایِ موسوم به جدایی های قومی سبب گردیده است که جنبش های آزادیبخش ملی در یک کشور با تنازعات قومی تضعیف گردد و حتی شکست یابد. مثلا اقلیم کردستان عراق که بنا بر همه شواهد علنی می توان آن را استانی از اشغال صهیونیستی در کشور عراق به شمارآورد و رهبران گذشته و حال آن جیره خوار دربار پهلوی اول و دوم بودند، شاهد مثال برجسته ای است.
هم زمان با پایان جنگ دوم جهانی دو جنبش خودمختاری خواهانه در کردستان ایران و آذربایجان شکل گرفت. این دو جنبش با وجود تفاوت های ماهوی اساسی که با هم داشتند، در مجموع و بسیار بیشتر در آذربایجان تا کردستان در تقابل با ستم فئودالی گسترده برپا خاستند. اما تکیه آنان بر شعارهای قومگرایانه، بیشتر در کردستان و کمتر در آذربایجان، سبب شد که از مجموعه نهضت سراسری در ایران فاصله بگیرند. این خود موجب تضعیف هردو جانب نهضت سراسری و جنبش قومی گردید. البته این موضوع نیز نیازمند پژوهش گسترده و ژرف است تا بتوان همه جوانب امر را به تناسب واقعی شان دریافت و بیان کرد. اما به هر روی انحراف فرهنگی و ظهور مفاهیم قبیله ایِ مقوله قومگرایی، به هر شکل و اندازه ای که باشد، انکارناپذیر است.
یک عامل منفی دیگر در درون جنبش های آزادی بخش ملی تعارض و تضاد منافع فرزندان فئودال ها یعنی سرمایه داران نوکیسه با منافع ملی ضد استعماری است. حتی کسانی که از این گروه به جنبش ها می پیوندند، بیشتر دل در گروی کسب امیتازاتی از بیگانگان، در برابر توان مهار نیروهای انقلابی داخلی دارند. اینان در عمل نقش ستون پنجم دشمن را ایفاء می کنند.
از سویی عامل وحدت بخش توده ها یعنی طبقه کارگر که می تواند به سبب جایگاه خود در روند تولید صنعتی نقش پرچمدار استقلال و آزادی را ایفاء کند، به سبب عقب ماندگی صنعتی و اقتصادی جوامع پیرامون، در بسیاری از کشورها از توان کافی برای رهبری جنبش های ضد امپریالیستی برخوردار نبوده است. این نکته ای بسیار مهم است که قطعا باید در مدّ نظر مسلمانان انقلابی قرار گیرد. خوشبختانه در سال های اخیر بنابر آموزه های قرآنی مرتبط با مفاهیم کار و کارگر در ادبیات سیاسی عدالتخواهان ایران توجه به این موضوع جایگاه قابل ملاحظه ای یافته است که رو به رشد است.
اما با مثالی آشنا از ایران کنونی می توان این واقعیت جهانی را بهتر بازشناخت. واقعیت عملی این است که گذشته از نواقص قانون کار موجود، که در بسیاری از موارد همین هم به درستی اجرا نمی شود، تنها درصد ناچیزی (بنا بر آمار کمتر از پنج درصد) از کارگران مشمول همین قانون کار هستند. بسیاری از آنان در کارگاه های با کمتر از ده نفر کارگر و بخش عظیمی در چارچوب مناطق آزاد اقتصادی و مناطق ویژه اقتصادی، که دم به دم بر تعداد و وسعت آن ها افزوده می شود، عملا شرایطی شبیه به دوران برده داری را تحمل می کنند. روند فاجعه بار خصوصی سازی ها ذیل اصل 44 قانون اساسی و در مخالفت روشن با روح و مفاد آن این شرایط را بسیار دشوارتر ساخته است. چنین وضعیتی ویژگی سرمایه داری است، و نه تنها در ایران که در بسیاری از کشورهای جهان با اشکال گوناگون برقرار است.
این دو تصویر از عمده ترین موانع در پیش روی جنبش های آزادیبخش ملی و جنبش های کارگری نشان می دهد که گرچه جنبش های کارگری بسیار بیش از جنبش های ملی در مقیاسی بین المللی با هم پیوند می یابند، اما وضعیت دشوار طبقه کارگر در هر قلمروی ملی می تواند این شعار را از تحقق عملی خود دور ساخته در منازعات بین کشورها کارگران بر روی هم طبقه های خود تیغ بکشند.
در این جا است که جنبش های دینی موسوم به الهیات آزادی بخش سر بر می آورند، که یکی از شاخص ترین و مؤثر ترین آن ها انقلاب اسلامی ایران، با تاثیرات جهانی بسیار گسترده بوده است. رسانه های امپریالیسم می کوشند که استقلال تسلیحاتی و نظامی ایران را در آن چه که جنگ نیابتی اش می نامند، در محدوده نظامی تبلیغ کنند و جمهوری اسلامی را جهانگشایی متعرض معرفی نمایند. حال آن که واقعیت این است که آن چه جهانگیر شده است نه بمب و گلوله که پیام های روشن و انقلابی است. پیام هایی که به سبب محتوای ارزشمند خود امروز از دهان مردم اروپا و آمریکا که هیچ شباهت دینی و فرهنگی با ایران ندارند سر داده می شود.
انقلاب ایران صریحاً ضد سرمایه داری و در معنا طبقاتی است. اما دایره پوشش آن فراتر از طبقات و قطعاً جدایی هایی قومی و مذهبی است. به این ترتیب توان آن را دارد که مؤثرترین سلاح امپریالیسم را خنثی کند. کوشش هایی مانند تقریب مذاهب که ایران مبدع و مبتکرش بود، پیشگیری از منازعات با کشورهای اسلامی همسایه، و به ویژه برقراری پیوند با همه جنبش های آزادیبخش سراسر جهان بخصوص درغرب آسیا همه نشانه های این روند تاریخی هستند.
نکته ظریف این که گرچه این مبحث از گفتار حاضر دارای عنوان "جهان امروز" است اما گذشته از مثال های ایرانی در پاره ای از زمینه ها، اساساً به مباحث جهانی مرتبط با ایران و جایگاهش در جهان تخصیص بیشتری یافته است. این خود نشانگر واقعیتی تاریخی درباره ایران و جایگاهش در جهان است.
انقلاب اسلامی ایران در مقیاس جهانی بسیار اثر گذار بود و همه جوامع سوسیالیستی، بی آن که در نگاه دینی با آن شریک باشند، آن را ستوده و دست دوستی به سویش پیش آوردند. این یک واقعیت تاریخی کتمان ناپذیر است که هنوز هم ادامه دارد و دم به دم ژرف تر می شود.
این که امروزه عوامل شرکت های فراملّی در دستگاه های حکمرانی و رسانه های کشورهای امپریالیستی از چین و روسیه و ایران به عنوان سه خطر اصلی برای خود نام می برند، بیهوده و بی معنا نیست. به موازات این تحولات دم افزون، امپریالیسم در ناتوانی در حل مسائل اقتصادی، سیاسی و نظامی خود مانند همیشه به شیوه های تهاجمی خونخوارانه روی آورده است. هم اکنون جنگ در غرب آسیا به مراحل تعیین کننده خود رسیده است. تهاجم ناتو از راه اوکرائین به روسیه گرچه با پیشدستی هوشیارانه روسیه متوقف شده است، اما هرگز نمی توان پیامدهای سنگین و ویرانگر آن برای همه اروپا را از دایره احتمال قریب به یقین خارج برشمارد. در آن سوی جهان در تایوان نیز این گرگ دندان نشان می دهد.
در این جا ناگزیر باید به ایران بازگردیم. یکی از دستاوردهای بسیار مهم دوران ریاست جمهور شهید رئیسی گسترش و تحکیم ژرف رابطه با همه جنوب جهانی بود. این بازفعال سازی روند مهم مذکور بیش از هرچیز امپریالیسم هار را به وحشت انداخت که آثارش را می بینیم. انواع اقدامات تحت عنوان تروریسم دولتی رسما و علنا انجام شد که از ترور شهید قاسم سلیمانی در بغداد تا ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران را می توان در بین ده ها مورد دیگر نام برد.
در این تعامل جهانی نکته بس مهم دیگری وجود دارد، که گرچه بنا بر شواهدِ پر شمار ما نیز به درایت و مهارت رهبری در شیوه شکیبایانه حل مسائل بزرگ و جدی اذعان داریم، اما این هرگز از اهمیت و میزان خطر موجود نمی کاهد. خطری که رویارویی با آن تنها با انسجام و وحدت ملی و یکپارچگی همه نیروهای انقلابی میسر خواهد بود.
این نکته عبارت است از به گروگان در آمدن بسیاری از اساسی ترین منابع، مراکز و شریان های اقتصادی، سیاسی، وفرهنگی ایران به دست هواداران سرمایه داری. می توان بر اساس نشانه های پرشمار موجود گروه ها و کسانی را از جمله رعایای کدخدای جهان (آمریکا) نام برد، اما پیک خاور به عنوان یک رسانه مسئولیت پذیر، هرگز از چنین زاویه ای به موضوع نمی نگرد، و این ادعای آنان را چنین می شنود که:
اولاً- سرمایه داری گناه و جرم نیست، و می توان بنا بر موازین دینی و اخلاقی سرمایه داری "خوب" داشت.
ثانیاٌ- برقراری رابطه دوستانه با قدرت های بزرگ سرمایه داری جهان به جای دشمنی با آنان می تواند موجب توسعه و رفاه جامعه گردد.
این که در تایید آن نامه رهبر انقلاب، تجربه عملی میزان صحت این دو ادعا را، در بسیاری از کشورهای جهان، چگونه نشان داده است، چنان عیان است که نیاز به ورود به چنین بحثی نیست.
این نظریه صرف نظر از صحت و سقم آن، در داخل کشور چنان شرایطی را موجب گردید که برداشتن گام دوم انقلاب ضروری شمارده شد. همین حرکت واکنش بسیار سنگین امپریالیسم را در پی داشت و انواع تهدیدات از شورش های مخملی رنگی، اقدامات تروریستی دولتی علنی، و تبلیغات رسانه ای گسترده علیه ایران انقلابی را دامن زد و وسعت بخشید. جو سازی حاصله تا بدان جا وسعت یافت که در انتخابات اخیر حتی یکی از کاندیداها برای کسب آرای بیشتر از شعارهای انحرافی و خطرناک قومی و مذهبی استفاده کرد. بدیهی است که رسانه های امپریالیسم در این تنور هم تا توانستند دمیدند.
نکته عبرت آموز مهم دیگر در روابط بین الملل این که اگر تا حدود دو دهه پیش شعارهای عامه پسند مانند دموکراسی و آزادی و امثالهم ورد زبان دولت مردان و رسانه های امپریالیستی بود، امروز همه بی تعارف از "منافع" خود سخن می گویند. این می تواند به شیوه ای ناخواسته بزرگ ترین یاری رسان به آگاهی توده ها از "اصل مسئله " باشد.
به این ترتیب و با وجود همه نقصان ها در جبهه انقلاب و ترقی خواهی جهانی، خوشبختانه چهره جهان در حال دگرگون شدن سریع تر از میزان انتظاری است که می توانستیم مثلا دو یا سه دهه پیش از این داشته باشیم. امپریالیسم که در نظام تحمیلی تک قطبی با سرکردگی آمریکا آینده خود را روشن می دید، اکنون چون گرگی که دم خود را به دندان می گیرد، به شنیع ترین شکل ممکن جنگ افروزی می کند و به انواع جنایت آشکار متوسّل می شود.
احیای نسبی شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روسیه پس از سه دهه تخریب الیگارشی صهیونیستی در آن کشور، جهش بزرگ اقتصادی و فنی چین و تسلطش بر بازارهای جهانی همراه با ابتکاراتی به سود همگان مانند ابر پروژه "یک کمربند- یک راه" و ایجاد نهادهایی مانند پیمان شانگهای و مجمع بریکس و زمینه سازی برای دلار زدایی از اقتصاد بسیاری از کشورهای جهان، پایداری انقلاب ایران در برابر همه معضلات داخلی و تهاجم و توطئه های خارجی و ایفای نقش بسیار موثر در جنوب جهانی و به ویژه غرب آسیا، بیداری و عمل موثر توده ها در آمریکای لاتین، آفریقا و برخی نقاط آسیا همه موجب شد تا صفحه شطرنج شرکت های فراملّی فرو ریزد و جهانی چند قطبی و بی احتمال زوال دوباره سر بر آورد.
برای شناخت روشن تر مفهوم واقعی عبارت "چند قطبی گرایی" باید در نظر داشت که مجموعه قطب های نوین، افزون بر کشورهای انقلابی و ضد امپریالیست، در بر دارنده دم افزون کشورهایی نیز هستند که در ترس از آن چه در دوستی با هم پیمان شان یعنی آمریکا -به نمایندگی شرکت های فراملّی- بر سرشان خواهد آمد، عافیت طلبانه به این پیمان های نوین و حتی پذیرش "صلح تحمیلی" با همسایگان شان روی آورده اند. پیوستن کشورهایی مانند هند و پاکستان، و حتی به شکلی اعجاب آور عربستان سعودی، به نظام چند قطبی و حتی برخی از این پیمان های نوین، بدان معناست که هم پیمانان امپریالیسم به خوبی از عاقبت همراهی با گرگ گرسنه آگاه شده اند و "برای حفظ جان" می کوشند.
* * *
نتیجه:
آن چه در این گفتار به اختصار و تنها در حد طرح سرفصل ها آمد به روشنی نشان می دهد که پیک خاور در عمر کوتاه خود تاکنون نه تنها از این سعادت برخوردار بوده است که تحلیل هایش تا اندازه ای قابل قبول با واقعیات زمان و مکان انطباق داشته باشد، بلکه امیدوار است با دراز کردن دست دوستی، همفکری و همکاری با مسلمانان انقلابی، به تکلیف خود در رفع اختلاف نظرها و حتی سوء تفاهم هایی که طبعاً در سپهر سیاسی پیش می آیند، و دشمنان می توانند با مداخله در آن ها و هیزم نهادن در زیرش آتش را تند کنند، عمل نماید. ما به سهم خود به آینده روشن انقلاب اسلامی ایران باور داریم.
مثال درین مورد از مبارزات ضد آپارتاید آفریقای جنوبی و نقش شخص اسقف دزموند توتو