مقدمه:

چین پر جمعیت ترین کشور جهان با سرعت در حال رشد است و نقش آن در جهان از جمله در رابطه با ایران هر روز برجسته تر میشود و طبیعتاً تشخیص درست جایگاه آن پر اهمیت تر می گردد. به همین دلیل امضای "تفاهم نامه 25 ساله مشارکت جامع راهبردی بین ایران چین" به بحث های زیادی در ایران، منطقه و جهان دامن زده است.

در عین حال باید اذعان کرد که اگرچه اطلاعات عمومی از چین در کشور ما رو به افزایش است ولی بدلائل آشکار این اطلاعات در بهترین حالت ناقص و در بدترین حالت تحت تاثیر ادبیات امپریالیستی غرب است. حتی جنبش کمونیستی نتوانسته خود را از تاثیر تضاد ها و آموخته های دوران اختلاف نظرات ایدئولوژیک در جنبش کمونیستی جهانی و "جنگ سرد"، کاملاً خلاص کند. ما کوشش میکنیم طی یک رشته مقالات در این بحث شرکت کنیم. تحلیل درست از توافق نامه 25 ساله بدون تعین درست و واقعی جایگاه ایران و چین در صف بندی های جهانی به نتایج درستی منتهی نمی شود. لذا قسمت اول را به تبیین جایگاه تاریخی چین اختصاص داده و در نوشته بعدی کوشش می شود با اشاره کوتاه به جایگاه ایران اهمیت توافق نامه بیست پنج ساله توضیح دهيم.

جایگاه تاریخی چین در مبارزه ضد امپریالیستی

 در حال حاضرتعیین جایگاه چین در جنبش ضد امپریالیستی و ضد هژمونی طلبی در پرتو این تفاهم نامه راهبردی ارجهيت دارد. روشن است که نقش چین و راه چین برای رسیدن به سوسیالیسم و نظرات آنها در مورد "ساختمان سوسیالیسم با ویژگی چینى" برای مارکسیست لنینیست ها بسیار مهم است ولی اشاره به راه چین در این نوشته تنها در حد اشاره است، پرداختن به آن ضروری است و کوشش می شود در آینده با استناد به اسناد تاریخی  حزب کمونیست چین در اختیار خوانندگان قرار گیرد.

اولین سئوالی که باید به آن پاسخ داد این است که جایگاه چین در مهمترین تضاد عصر کنونی یعنی تضاد بین خلقهای جهان و امپریالیسم یا بعبارت دیگر تضاد بین شمال و جنوب کجاست؟ چین با وجودرشد شگفت انگيز اقتصادی  هنوز کشورى در حال توسعه است و کماکان به رهایی ملی کامل نائل نيامده است و از نظر تاریخی در کنار کشورهای جنوب قرار دارد. کافی است به این نکته توجه کنیم که هم اکنون اگرچه در آمد ناخالص چین از آمریکا بیشتر است ولی درآمد سرانه چین یک چهارم درآمد سرانه آمریکا است. قانون اساسى جمهوری خلق چین با شناخت از راه طولانی که در پیش خواهد داشت اعلان میکند که چين "یک کشور در حال توسعه است و همواره در کنار کشور های در حال توسعه خواهد ماند و در زمانی که توسعه یافت هیچگاه به دنبال هژمونی طلبی جهانی نخواهد بود."

چین باستان یکی از کشور های نادر جهان است که حتی در دوران فئودالی امپراطوری جهانی نبوده است و فرهنگ سلطه گری جایی در فرهنگ چین نداشته است. چین از نیمه دوم قرن هجدهم تحت ستم استعمار و سپس امپریالیسم به یک کشور نیمه مستعمره نیمه فئودال، عقب نگه داشته شده و بی نهایت فقیر تبدیل شد. چين طى مبارزات و جان فشانى هاى فراوان در سال 1949 با بجا گذاشتن بیش از بیست میلیون قربانى، استقلال و آزادی سیاسی خود را بدست آورد. چین ابتدا با کمک اتحاد جماهیر شوروی و کشور های سوسیالیستی و پس از 1961 با مقاومت در مقابل تحریم، سخت کوشی و برنامه ریزی مرکزی موثر شالوده های صنعتی شدن كشور و ساختار قدرتمند اقتصادی – نظامی - سیاسی ای را بوجود آورد تا با تکیه بر آن بتواند سیاست رفرم، در های باز و توسعه صنعتی را برای ورود به مرحله نوین رشد آغاز کند.

تاریخ جمهوری خلق چین پس از شروع رفرم تاریخ پر فراز نشیبی بود. جمهوری خلق چین بدون رهبری یک حزب کمونیستی منسجم، آگاه و با برنامه امکان نداشت بتواند استقلال خود را از امپریالیسم حفظ کند و با توجه به تضاد های ایدئولوژیک با غرب چنین معجزه ای را محقق سازد. اکثر "مائویست" های اولترا چپ معتقد بودند که چین بعد از اتخاذ سیاست رفرم و بازگشایی به مستعمره غرب تیدیل خواهد شد. امپریالیسم آمریکا نیز تنها بامید استحاله مجدد چین به یک کشور نیمه مستعمره و اشتهای سیری ناپذیر سرمایه های فرا ملی به سود و ضدیت با اتحاد جماهیر شوروی سوسسیالیستی، به تفاهم نامه 7 نکته اى با جین تن داد و تایوان را بعنوان بخشی از چین برسمیت شناخت تا روابطش با چین "عادی" تر شود. امپریالیسم امریکا تا کنون به امیال شوم خود در چین دست نیافته است. با وجود اينكه كشورهاى امپریالیستی غرب از هر فرصتی براى سرنگونى حزب كمونيست چين استفاده کردند، تلاش آنها با ناكامى رو به رو شد.

تنک سیائو پینک معمار رفرم و تدوین کننده "تئوری ساختمان سوسالیسم با ویژه گی چینى" از سال 1979 تا زمان فوتش بیش از ده ها مقاله در باره خطر رشد اجتناب ناپذیر بورژوا لیبرالیسم در جامعه چین و در داخل حزب کمونیست چین هشدار داد و نه تنها خطر چپ روی و بازکشت به دوره انقلاب فرهنگی را گوشزد کرد، بلکه هشدار داد که سیاست رفرم و باز گشایی بدون شک باعث رشد گرایش بورژوا لیبرالی و غرب گرایی خواهد شد که هدفش براندازی قدرت دیکتاتوری دموکراتیک خلق و فروپاشاندن حزب کمونیست با تکیه به غرب است. امپریالیست ها و در راس آنها آمریکا بویژه قبل از فروپاشی و تخریب اتحاد جماهیر شوروی با کمک گرفتن از گورباچف و بورژا- لیبرال های اتحاد شوروی تصمیم داشتند تا بذری را که در دوران رفرم و بازگشایی کاشته بودند درو کنند. آنها ها بدلیل وجود رهبران با تجربه مارکسیست لنینیست در این نبرد بزرگ شکست خوردند.

حزب کمونیست چین از اواخر  سال 1989 تا اوائل سال 1991 با پیروی از سبک کار تاریخی حزب که مبتنی بر آموزش های مائوتسه دون بود جنبش سراسری ای را در دفاع از مارکسیسم لنینیسم، سوسیالیسم و افشای بورژوا – لیبرالیسم سازماندهی کرد. در همين دوره کمونیست های چین تحلیل خود را از علل عقب گرد سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی مدون کردند.

دولت چین بلافاصله پس از تخریب و عقب گرد سوسیالیسم در اتحاد شوروی و شرق اروپا آینده نظم جهانی را با یک جمله که مرتبا در رسانه های نوشتاری و گفتاری چین تکرار میشد، خلاصه کرد: "نظم گذشته تغيير يافته است، اگرچه نظم نوین هنوز شکل نگرفته، ولی حرکت آينده جهان بسوی ايجاد نظامى چند قطبی است."

حزب کمونیست چین در همان سال 1991 اعلام کرد که کشور روسیه که زادگاه لنین و استالین بوده هیچگاه به مستعمره غرب تبدیل نخواهد شد و همواره یکی از قطب های قدرتمند جهان چند قطبی باقى خواهد ماند.

حزب کمونیست چین با وجود مداخله آمریکا در واقعه میدان تیان من که هدفش سرنگونی جمهوری دموکراتیک خلق چین بود، از بازگشت مجدد به سیاست های چپ روانه دوران انقلاب فرهنگی پرهیز کرد و به سیاست باز گشایی و رفرم ادامه داد. رشد متوسط چین تا سال 2010 بطور متوسط ده در صد بود.  در آغاز رفرم650 میلیون چینی زیر خط فقر قرار داشتند. این رقم طبق برنامه ریزی در سال 2020 یعنی یک سال زود تر از زمان تعیین شده به صفر رسید. هفتاد درصد فقرزدایی در جهان در چین صورت گرفت لذا فقر زدایی تنها یک خدمت بزرگ به خلق چین محسوب نمی شود بلکه یک خدمت بزرگ به کل بشریت است.

بنابراین چین نه تنها در مرحله انقلاب رهایی بخش ملی که در نبرد آشکار نظامی با امپریالیسم جهانی بود، بلکه در تمام دوران استقلال و پیشبرد امر توسعه اقتصادی در کنش، واکنش و چالش با غرب قرار داشته است. سرمایه داری جهانی هیچگاه به چین اجازه ورود به باشگاه کشورهای متروپل را نداد و چین نیز هیچگاه خواهان ورود به این باشگاه نبوده است. شامه طبقاتی سرمایه داری جهانی قوی تر از برخی روشنفکران "چپ" ماست.

مرحله نوین تکامل، مرحله نوین تضاد با امپریالیسم

مردم چین در یک مبارزه طولانی و یاد گیری از اشتباهات و کجروی ها متوحه شدند که رهایی ملی، استقلال اقتصادی و بالاخره رهایی طبقاتی با سطح بسیار نازل نیروهای مولده در چین آنهم در شرايط محاصره سرمایه داری امپریالیستی وظیفه ساده ای نیست که بتوان با عجله و با پرش از مراحل ضروری تاریخی به آن رسید. البته حزب کمونیست چین با بهره برداری از تجربیات خود و دیگر کشورهای جهان به این نتیجه رسید که رهبری طبقه کارگر و حزب پیشقراول (مارکسیست لنینیست) تنها ضامن پیروزی در این راهپیمایی سخت و طولانی است.

چین در دوران جهانی گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم تا کنون دو مرحله را با موفقیت طی کرده و وارد مرحله سوم شده است.

مرحله اول، مرحله انقلاب دموکراتیک نوین بود که تضاد عمده در اين مرحله با امپریالیسم و فئودالیسم بود. پیروزی در این مرحله پس از فراز و نشیب ها زیاد و با طرد دنباله روی از مدل انقلاب در دیگر کشورها بوسیله مائو تسه دون تحت عنوان تئوری "محاصره شهرها از طریق دهات" فرموله شد و انقلاب ملی دموکراتیک تحت رهبری حزب کمونیست در سال 1949 به پیروزی رسید.  حزب کمونیست چین تا سال 1958 تحت رهبری حزب ساختار اقتصادی چین را دگرگون کرد و قدرت اقتصادی را از دست فئودال ها، سرمایه داری کمپرادور و بوروکراتیک خارج کرد و شکل مالکیت بر ابزار تولید را دگرگون ساخت.

از سال 1958 آثار اشتباهات چپ روانه پدیدار شد و با ظهور رویزیونیسم خروشجفی در اتحاد جماهیر شوروی و سپس ظهور مائوئیسم در چین اختلافات بین احزاب کمونیست تشدید گردید. خزب کمونیست چین بعد ها نام این مرحله را سال های "گرد و غبار ایدئولوژیک" در چین نام نهاد. اگرچه چین در تمام این سال ها رشد مثبت خود را حفظ کرد و دست آورد های بزرگی کسب کرد ولی می توان گفت که وحدت و یکپارچکی در حزب و کشور صدمه خورد و رشد اقتصادی با مشکلات جدی روبرو شد.

مرحله دوم، از سال 1975 با انتقاد های اساسی به اشتباهات سال های انقلاب فرهنگی آغاز شد و پس از افت و خیر اولیه در پلنوم سوم کنگره یازدهم حزب کمونیست چین با تدوین "تئوری سوسیالیسم با ویژه گی چینى" تحت رهبری تنک سیائوپینک وارد مرحله نوین مدرنیزه کردن چین شد. تئوری "ساختمان سوسیالیسم با ویژه گی چین" یک سیستم فکری همه جانبه را در سیاست خارجی و داخلی چین برای گذار از مرحله ابتدایی سوسیالیسم را تدوین کرد. مرحله ایتدایی سوسیالیسم در چین قرار است طبق برنامه تا سال 2049 به سرانجام برسد. تا کنون تمام اهداف تعیین شده در این مرحله یکی پس از دیکری گاهی زود تر از موعد مقرر به سرانجام رسیده است.

تضاد اصلی در تمام این مرحله تضاد بین روبنای سیاسی سوسیالیستی با سطح پائین رشد نیرو های مولده، بویژه رشد ناکافی اقتصادی و خواست توده های مردم برای زندگی بهتر ارزیابی شد. در این مرحله اگرچه توسعه و مدرنیزه کردن اقتصاد به هدف مرکزی تبدیل شد ولی حزب هیچگاه گارد خود را در مقابل خطر بورژوا لیبزالیسم، مبارزه طبقاتی و سرنگونی باز نگه نداشت.

مرحله سوم، این مرحله اگرچه ادامه خلاق مرحله دوم است و شباهتى به گسست رادیکال از سال های انقلاب فرهنگی ندارد، ولی مرحله جدیدى ست. مبارزه بین کمونیست های چینی بویژه از سال های 2010 در داخل حزب بیشتر شد. هرچند اطلاعات زیادی از صفبندی های نطری موجود نیست ولی مصوبات کنگره هیچدهم و نوزدهم حزب کمونیست چین و انتحاب شی چین پینک نشاندهنده شروع مرحله جدید است. شی بنیان گذار اصلی تئوری "ادامه ساختمان سوسیالیسم با ویژه گی چینى در مرحله نوین" است.(1)

در این مرحله امر رشد اقتصادی باید متحول شود. سیاست رفرم و بازگشای که یک سیاست مداوم و همیشگی در ساختمن سوسیالیسم است باید در جهت تغيیر مدل رشد قرار گیرد. مدل رشد باید بیشتر علمی شود و به ارتقأ محیط زیست توجه جدی داشته باشد. ادامه رشد اقتصادی در چین  بايد در خدمت توسعه کشور های جهان بویژه کشور ها در حال توسعه قرار گیرد. رشد چین به حدی رسیده که باید جایگاه اش در مدیریت جهانی در راستای دموکراتیزه کردن مناسبات بین المللی منطبق با قدرت آن باشد. بازار داخلی باید در توسعه اقتصادی اصل و بازار خارجی کامل کننده بازار داخلی باشد. تعادل در سطح در آمد ها عادلانه تر و هارمونی در جامعه تقویت شود. چین باید از نظر تولید علم و تکنولوژی در مقام اول جهان قرار گیرد.

 چین در جهت تعمیق سوسیالیسم در داخل کشور، تقویت صلح و همزیستی مسالمت آمیز در راستای شعار "ایجاد جهانی با سرنوشت مشترک"  تغیرات نوین را آغاز کرد. چین هیچگاه علاقه ای به کسب هژمونی نداشته و ندارد و هژمونی طلبی را تحت هر نامی با سلطه طلبی برابر میداند. چین مخالف دخالت در امور داخلی همه کشور ها است و معتقد است سیستم سیاسی هر کشوری را مردم همان کشورتعیین میکنند و باید به خواست آنان احترام گذاشت. چین در تمام دوران رفرم و بازگشایی بطور جدی کوشش کرد که تضاد با ایالات متحده  تشديد يا حاد نشود، زيرا حفظ صلح در جهان برای توسعه چین امرى تعیین کننده است. البته چین هیچگاه حاضر نیست در مقابل قلدرمنشى امپریالیسم آمریکا گوتاه بیاید و در صورت لزوم از سیاست مشت در مقابل مشت پیروی خواهد کرد.

جمعبندی:

تاریخ روابط جمهوری خلق چین با كشورهاى امپریالیستى غرب و در راس آن آمریکا نشان دهنده جایگاه واقعی چین در مبارزه ضد امپریالیستی خلق های جهان در گذشته و حال بوده است. اگرچه اَشکال این مبارزه در دوره های مختلف بسیار متفاوت بوده است، ولی اين مبارزه همواره در جریان بوده است. گاهی مسلحانه، گاهی تحت تحریم، گاهی مبارزه علیه نفوذ و استحاله نظام سیاسی مسقل، گاهی رقابت سخت اقتصادی بویژه مبارزه چین علیه هژونی طلبی و سلطه گری غرب. اما هیچگاه متوقف نشده است.

سیاست امپریالیسم آمریکا از سال 2012، در زمان رياست جمهورى اوباما در مقابل چین دچار تغیير کیفی گرديد و در دوره ترامپ به يك جنگ تمام عیار تجاری تبدیل شده است. امروز بسیاری از محافل و تحلیل گران سیاسی به این نتیجه رسیده اند که آمریکا قصد شروع "جنگ سرد" جدیدی را علیه چین دارد و هم اکنون آنرا اغاز کرده است.

در مقاله بعدی به تشابه تاریخ مبارزات مردم ایران با مردم چین خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که دوستی بین ملت ایران و چین نه تنها یک دوستی باستانی است بلکه همگون با تاریخ مبارزات اسقلال طلبانه و رهائی بخش این دو ملت است.  با بررسی محتوای تفاهم نامه راهبردی جامع 25 ساله بین ایران و چین، تفاوت کیفی آنرا با قرارداد های استعماری که ایران و جین را به نیمه مستعمره  تبدیل کرد نشان میدهیم.

م.محمد

فروردین 1400

(1) در حزب کمونیست چین همیشه رسم بر این بوده که نماینده اصلی یک نظریه تئوریک که در مبارزه درونی حزب ( که مبارزه بر سر اصول نیست بلکه مبارزه برای انطباق اصول به شرایط  تغيیر یافته است) رای اکثریت اعضاء حزب را جلب کند، به صدر حزب و ریاست جمهوری کشور انتخاب میشود.