چرا جنبشهای  فمینیستی و ضد نژاد پرستی، ارتجاعی و محکوم به شکست است ۔
شباهتهای عوامل شکست این دو جریان سبب شد تا هر دو جریان به موازات هم مورد بررسی اجمالی قرار بگیرد .
شک نیست که این تحلیل مختصر از جانب کمسوادی چون حقیر ،گویای همه زوایای این دو جنبش نیست ، ولی میتواند ، اغازی باشد برای رفقای خردمند تا این مبحث را گسترده تر تحلیل نمایند .. 
اگر تا قبل از انترناسیونال دو  فمینیسم  بصورت  حلقه های کوچک فکری و بعضا  محفلی  و ناتوان  حرکتهایی داشت  اما با وسعت گرفتن جنبش کارگری در جهان این جنبش هم بموازات این مبارزات همواره در کنار کارگران بود ۔
با انحراف رویزیونیستها در انترناسیونال دو و تنها شدن لنین ، علی رغم اینکه رفقایی مانند روزا لوگزامبورک و کلارا زتکین ، انقلاب اکتبر شوروی را قبول داشتند ، ولی  متاسفانه با برداشت غلط از سخنان انگلس بر جنبش موج اول فمینیستی دامن زدند و نا خواسته جنبشی که دنباله رو جنبش کارگری بود را به جنبشی مستقل از مبارزات طبقاتی و به جنبشی صرفا  صنفی تبدیل کردند .
در این دوره  جمله " کار زنان کارگر باید رسمیت بیابد " انگلس با حذف واژه "کارگر"  عملا جنبش فمینیستی را از مبارزه طبقاتی جدا کرد و بدامان موج دوم انداخت .
اغاز این  موج تقریبا همزمان شد با موج مبارزات تبعیض نژادی در کشورهایی که سابقه برده داری داشتند . 
تاثیر این جنبش بر اندیشه ضد نژاد پرستی سبب شد تا مبارزات طبقاتی رنگین پوستان بعنوان طبقه مورد ستم  نیز به "تساوی خواهی " یا بعبارت مارتین لوتر کینگ ، "تساوی حقوق مدنی".تغییر کند و این اولین گام انحرافی در جنبش سیاهان بود که عملا انرا در مسیر شکست قرار داد  
حذف واژه کارگر  در جنبش فمینیستی  توانست راه را برای ورود  زنان غیر کارگر هموار کرده ، سبب شود تا بدوا زنان خرده بورژوا و در نوبت های بعدی  زنان بورژوا را بدرون جنبش فمینیستی فرا  بخواند .
موج دوم فمینیسم  که خواستار حق رای برای زنان  بود بسرعت توسط  الیگارشی حاکم درک شد و منافع ان مورد بررسی و تایید قرار گرفت .
اتاق فکرهای غرب بسرعت دریافتند که این موج میتواند ضمن جدا کردن زنان از جنبش طبقاتی کارگران و فرودستان کمیت ارا را در جبهه بورزوازی  ارتقاع داده و با طرح شعاره های دلچسب  فمینیستها از دهان کاندیدای مورد نظر ، قدرت را بدست گرفت و کاندیدای خود را بقدرت رساند .
اینگونه بود که "النور  روزولت" همسر رییس جمهور وقت امریکا خود پرچمدار جنبش فمینیستی موج سوم در امریکا شد و زمام امور جنبش فمینیستی غرب کاملا بدست الیگارشها افتاد .
همزمان  تساویخواهی سیاهان نیز با توجه به پیروزیهای ظاهری که بصورت قطره چکانی و هدایت شده توسط دولتهای  بدست اورده میشد با قدرت بیشتری بسمت تساویخواهی پیشرفت و بهمین دلیل بسیاری سیاهان که به ثروت رسیده بودند خواستار موقعیت مساوی با سفیدها در همان نظام فاسد و طبقانی  شدند ..بزبان ساده  انها خواستار مشارکت و مساوات در همان جنایات وغارتها و ظلمهایی بودند که سیستم در دستور کار داشت  و نه تغییر نظام . 
در چنین هیاهویی بود که سینما هم بکمک سلبریتیهای  شاخص وارد سیاست شد و نسل جوانی را برای دوران گذار جنبش فمینیستی اماده کرد .فیلمهایی چون  شکوه علقزار ، شورش بی دلیل ..سلبریتیهایی مانند جیمز دین ، مرلین مونرو ، الویس پریسلی . نسلی بودند که ضمن مصادره شلوار کارگری  (Lee)  به نفع جنبش فمینیستی و  مرگـ مشکوک هر سه نفر ، توانست سرعت بیشتر  این جنبش را  تامین کند .
در این دوران جنبش چپ  حواب الود امریکایی  بجای تحلیل شرایط و مبارزه علیه این انحراف و اشکارسازی نقش امپریالیسم در این جنبشها ،  شروع به تراشیدن ارمان خود برای هماهنگی بیشتر با این جنبش انحرافی  کرد و چپ اروپایی که خود مولد مشکل بود بکمک  امد و  اغازگر استحاله مارکسیسم لنینیسم در اروپا و امریکا شد .
بهمین دلیل به جرات میتوان گفت انچه بنام چپ در اروپا و امریکا شناخته میشود بیشتر تراوشات شوینیستی انارشیستی  است عمدتا کاریکاتوری از مارکسبسم لنینیسم است که ریشه اش در  سوسیال دمکراسی اروپاییست  و  امتال مارکوزه و ژیژیک انرا ساخته و پرداخته  کرده اند  .البته باید پذیرفت که هنوز نیروهای سالم  استحاله نشده در غرب  وجود دارند ،اگرچه  اندکند .
با این مختصر دانستیم ، جنبش ضد نژاد پرستی در کشورهای برده دار که علی رغم وجود قوانین ضد نژاد پرستی بشکل نهادینه شده و بصورت عرفی کاملا وجود دارد  عملا بدنبال مشارکت در نظامی ظالمانه است که خود  در حال فروپاشیست  ، پس میتوان پذیرفت  که ...
...ورود زنانی مانند البرایت و هیلاری و تاچر و ..و..به صحنه سیاسی جهان  شد ، وارد فصل جدیدی از خواسته های حاکمیتی تحت نام موج چهارم  شد که شعار ان "مالکیت بدن" بود و اعلام جنگ با مردان بعنوان دشمن تاریخی زنان ، این موج چهارم دقیقا در مسیر خواست امپریالیسم شکل گرفت و هدف ان نه نظام طالمانه سرمایه داری بلکه مبارزه علیه مردان بود تا بتواند بعنوان اهرمی در مستعمرات بکار گرفته شود ..
اما انچه امروز با ان مواجه هستیم "موج پنجم جنبش فمینیستی" است که میتوان انرا مهمترین سلاح ضد بشری  در دست امپریالیسم دانست .
موج پنجم خواستار تهی کردن زن از ماهیت زن بودن است و نه حتی تساوی با مردان یا مبارزه علیه مردان .
این موج زن را از تمامی ارزشهای جسمی و جنسی و فکری و انسانی تهی کرده به سقوط در  جهنمی  میکشد که هیچ حیوانی را دران راه نیست  گاه قلاده بگردن مانند سگان در دست مرد ویا بعکس، روابط جنسی با محارم و حیوانات و .و..و 
رفتار جنسی و حیوانی این موج انچنان پلید است که قلم از توضیحش عاجز میماند.
کوتاه سخن ،الیگارشی بکمک تبلیغات گسترده و بکارگیری شیوه های پیچیده و تفسیر جاهلانه و مبتذل و سخیف توسط مشتی روشنفکر نمای فرومایه  از واژه "ازادی"توانسته به زنان از کارگر تا بورژوا  بقبولاند که مردها دشمن انها هستند و نه نظام طبقاتی  به سفید پوستها قبولانده که رنگین پوستها دشمن جامعه هستند نه نظام فاسد سرمایه داری و بدینگونه با منحرف  کردن هدف مبارزات ، انرژی جنبشها را تحلیل برده ، خود را در حاشیه امن قرار دهد .
 اما تمامی این توطئه الیگارشها در انحرافات جنبشها به این دلیل است که جامعه فراموش کند که در یک نظام طبقاتی واژه ازادی و عدالت و مساوات توهمی بیش نیست و تنها در یک جامعه سوسیالیستی عادلانه انسانها از هر رنگ و جنس و نژاد معنای انسان بودن و ارزش انسانی را  درک خواهند کرد ..
نعیم صفایی