تحرک جامعه بورژوازی و بورژوا زادگان  ایران و پارادکس جامعه روشنفکری چپنما ..
نخست باید به تغییراتی که در دوران بعد از انتخابات ۱۴۰۰در کشور اتفاق افتاد و میتوان انرا  دلیل اصلی اتحاد جامع امپریالیستی علیه ایران بشمار اورد ،  نظری بیندازیم .
یکم...خالی کردن صندلی ایران در اتاق انتظار برجامی در اروپا..
دوم ...پایان دادن به تعطیلی کشور که توسط دولت روحانی پیگیری میشد تا کشور ناچار از پذیرش فرمان غرب شود ..
سوم ...عضویت در شانگهای و اغاز فعالیت د و تولید در کشور  بر مبنای تفاهمنامه ایران ،چین، روسیه ..
چهارم ...لغو واگذاریهای پر فساد سازمان خصوصی سازی  و راه اندازی صنایع بزرگی همچون صنایع فولاد و هفت تپه و کشت و صنعت کارون و هپکو و.و.و ،باز گرداندن کارگران به کارخانجات تعطیل شده 
پنجم  و مهمترین بخش ...ممنوعیت واردات  با ارز جهانگیری  و قطع دست رانتخواران از منابع درامدهای نفتی و پتروشیمی و صنایع مادر  و بستن بیش از ۲۵/۰۰۰حساب مدیران فاسد معروف به امضای طلایی  و باز کردن فضای تولید برای بورژوازی ملی صنعتی و اغاز صادرات و ایجاد رابطه سیاسی امنیتی اقتصادی با روسیه ، چین ، ونزوئلا ، کوبا ، و..و.. .. 
اما ، اگر چه چپنماهای بی ابرو تلاش میکنند با الگو برداری از اصلاحطلبان فاسد فساد گذشته را که خود عامل ان بودند را بهانه نارضایتی عده ای قلمداد کنند ولی امروز دیگر تقریبا هیچ گروه سیاسی  نمیتواند با هیچ دستکی  این حرکتهای خشونت امیز چند هفته گذشته بچه بورژواهای داخل کشور و لمپن پرولتاریای متحد خود را از کلپتوکراسی (دزدسالاران)  نئولیبرال مدرن ومرکانتالیسم(تیولخواران) وازده و کپک زده سنتی و شکست خورده و در استانه سقوط کامل جدا کند ..8eb1f462-5caf-411b-8964-13d020b92121
هر نابینایی که از ذره ای شعورسیاسی و البته کمی وجدان برخوردار باشد بخوبی میتواند ماهیت ضد سوسیالیستی ، ارتجاعی  و دست کثیف  بورژوازی کمپرادور شکست خورده را در این اغتشاشات ببیند  
انچه که بصورت واضح و اشکار و با صدای رسا  در تابلو اعلانات این تخریب کنندگان فحاش و دهان چاک و وجدان دریده دیده میشود ،
انچه بوضوح دیده شد ، ضدیت تمام عیار با تغییر ساختار اقتصادی که علیه رانتخواری فعال شده  و کینه روشن و اشکار انها با طبقه محروم و کارگران وکشاورزان و فقرای شهریست ..
کشتن و کوفتن و زدن  نیروهای طبقه محروم  از راننده تاکسی و پیک موتوری و دستفروش انهم در ثروتمند نشین ترین بخش تهران و دیگر شهرها وبا پنهان شدن در پشت  کشتن محرومترین و فداکار ترین  جوانان تحت نام  بسیجی  که بعد از چهل سال برای اولین بار توانستند در یک انتخابات نماینده خود را به ریاست جمهوری برسانند ، بیانگر اوج کینه و درندگی بورژوازی کمپرادور نسبت به طبقه محروم است ..
اگر چه این تحرکات هماهنگ شده با سیاهکار ترین بخشهای امنیتی اروپا و امریکا را در اتحاد یکپارچه و بیسابقه و اوپوزیسیون فرومایه از چپنماهای خود فروش تا سلطنت طلبان وطنفروش بروشنی میتوان دید  ولی این نیروهای بظاهر روشنفکر ، همچنان تلاش میکنند با تکیه بر جهل طبقه متوسط مرفه و خاک پاشیدن در چشم خرده بورژوازی  دولت رییسی را عامل فساد سی ساله دزدسالاران و تیولخواران معرفی کرده خود را مبارزان راه ازادی!!که هیچ تعریفی از ان ارائه نمیکنند جا بزنند .
در مورد گروه های بورژوازی پذیرش این عصبیت قابل فهم است ، اما پارادکس بیشرمانه چپ نماها قابل بخشش نیست .
مارکس در مانیفست میگوید
«تاریخ تمام جوامع موجود، تاریخ مبارزات طبقاتی بوده‌است».
حال بر اساس این تعریف از مارکس چپنماها باید پاسخ دهند که این  موجودات لوکس شمال شهری  که مورد حمایت این چپنماهای اپورتونیست قرار گرفته متعلق بکدام طبقه اجتماعی هستند و ان شعار ازادی  در دهان این جماعت  ایا غیر از ازادی "بازار ازاد" مانند  این دوران سی ساله  است ؟
طبیعیست  انقدر هالو نیستیم که نفهمیم مفهوم "ازادی بازار" بروژوازی به معنای ازادی خرید و فروش همه چیز از نیروی کار تا بدن زنان و خرید و فروش برده و خون و جان انسانهاست .که در دو دهه گذشته همه این ازادیها را در لیبی ، افغانستان، سوریه و..و.. بوضوح دیده ایم ..
چپنماها باید پاسخ دهند ، این طبقه ای که سبب شده برای حمایتش با کثیفترین و مرتجعترین نیروهای ارتجاعی متحد شوند، کدام طبقه است .
حتی اگر فرض کنیم که چپنماهای فاسد بر این باورند که این بچه بورژواها و لمپن پرولتاریای همدستشان دلسوخته طبقه محرومند  و نگران طبقه کارگر و کشاورز و و..و در اینصورت ایا هدفشان از مبارزه  نباید ثروتمندان شمال شهری باشد؟ و ایا ممکن است محرکین این تحرکات که توسط اربابان امپریالیست و تراستهای داخلی مانند "دی جی کالا"  و تراست عظیم توزیع  که دو شعبه بزرگ در قم و اصفهان دارد و بصورت کاملا سیستماتیک حمایت و هدایت میشوند طرفدار محرومین و کارگران باشند .
اگر باور داشته باشیم که انچه تا به حال از خانواده های بورژوا که مثلا دلسوز طبقه محروم هستند دیده ایم ، چیزی بیشتر از خرید چند دسته گل از کودکان کار و احتمالا پس نگرفتن باقی پول و یا خریدن یک بستنی برای ان کودک نبوده ،، حتی اگر فرض کنیم که تمامی این تراستها و صاحبان مالها و ساکنان باستی هیلز های انچنانی و فرزندانشان مایلند که طبقه محروم به حقش !! برسد ایا نباید چاقویی شوند که دسته خود را ببرد؟ یعنی تلاش کنند طبقه ای را که خود ساخته و بخشی از انند را تخریب کنند ؟
قطعا چپنماهای روشنفکر نمای  وابسته به الیگارشی دزدسالار هرگز به این سوال پاسخ نخواهند داد، 
ایا چپنماهای طرفدار اصلاحطلبان نئولیبرال پاسخی برای این پارادکس و ارزوی تخیلی خود حتی برای خود دارند ؟ 
حقیقت این است که این بخش از جامعه روشنفکری که بدوی ترین وظیفه اش اگاه کردن طبقه محروم به درک طبقاتیست نه تنها حقایق طبقاتی را از چشم  محرومان اعم از مارگر و کشاورز و حاشیه نشینها پنهان میکند ، بلکه با قلم زدن در دست راستی ترین نشریات کشور ، روشهای چگونگی تحمیق بخشی از محرومان و کارگران را برای رو در رو کردن  با بخش دیگر محرومان  به بورژوازی میاموزد و با قلمش تلاش میکند  طبقه میانی متوسط مانند معلمان و پرستاران  و کارگران و کشاورزان غیر سیاسی و غیر تشکیلاتی  را علیه  هم طبقه  خودش و و با تبلیغات مسموم تحت  نام های حزب الهی ، بسیجی،ساندیس خور ،مزدور رژیم ،و..و.. بعنوان دشمن معرفی و همزمان  از بورژوازی میخواهد که علیه انها فعال شود . 
روشنفکران مزدور بورژوازی همچنین از فمینیستهای فاسد و عمله های انها مانند نرگس محمدی ها و ستوده ها دفاع کرده  برای منحرف کردن و فاسد کردن نمایندگان کارگران و کشاورزان و معلمان بخوبی از انها  استفاده میکند . همزمان با تخریب کارخانجات و تعطیل کار و واگذاریهای خائنانه و بیکار کردن کارگران  توسط اربابانش ، امتال سپیده قلیان این عروسک دست ساز فمینیستهای حرفه ای را در اینگونه جنبش ها رسوخ و نفوذ میدهند. و با دعوت از امتال رضا شهابی به مهمانی جاسوسهای بیگانه و فریب انها جنبش های کارگری را بدنام میکنند ..
انها با ساخت سندیکا ها و اتحادیه هایی انتزاعی و زیر نظر بورژوازی و با رهبری افرادی بی نام و نشان و بعضا بدنام  ، سندیکاهایی تحت نام "مستقل" تشکیل میدهند که تماما از سندیکاهای مستقل لهستان برهبری لخ والسا الگو گرفته و تلاش میکنند ضمن ناتوان کردن سندیکاها و الوده نشان دادن انها کارگران را نسبت به هر انچه اتحادیه و سندیکا نام دارد  بیمناک و منزجر کنند . این گونه سندیکاها با با کمی فعالیت بلافاصله بسمت براندازی حرکت کرده و عده ای بیگناه را دم تیغ میدهند ولی خود در کنف حمایت اصلاحطلبان زندانی ویلاهای شمال شهر میشوند . تقریبا بدون استتنا تمامی این سندیکاها و اتحادیه ها و کانون های تحت نام "مستقل" براندازند و ریشه در خارج کشور دارند ..هیچ روزی نیست که از این متلا زندانیها انواع بیانیه بسمت بی بی سی و اینتر نشنال و من و تو ارسال نشود ..روزی نیست که بی بی سی و اعوانش شماره ضربان قلب و فشار خون امتال نرگس محمدی را "مستقیما" اندازه نگیرد و پیامهای صوتیش از متلا زندان امنیتی!! را پخش نکند .
پایان سخن ...
«امروز جامعه روشنفکری ایران همچون لمپن پرولتاریا ، زالوی متعفنی است که بر بدن بورژوازی چسبیده و از خون مکیده شده محرومان توسط بورژوازی، ارتزاق میکند»
لومپِن‌پرولتاریا ( به معنی پرولتاریای ژنده) یا لمپنیسم، اصطلاحی است که نخستین‌بار کارل مارکس و فردریش انگلس در دومین کتاب مشترک خود به نام ایدئولوژی آلمانی ۱۸۴۵ بکار بردند. آنان در این اثر و آثار بعدی خود لومپن‌پرولتاریا را «خرده‌طبقه‌ای» از جامعه دانستند که برخلاف بورژوازی و پرولتاریا در تولید نقشی ندارد و در حاشیه اجتماع از راه‌های مشکوک مانند گدایی و واسطه‌گری و کلاهبرداری ، پا اندازی و زور گیری گذران زندگی می‌کند. مارکس این گروه اجتماعی را وابسته انگلی  و ریزه‌خوار بورژوازی و اشرافیت می‌بیند و به همین خاطر آنان را "عضوی موثر" از نیروهای ضدانقلابی ارزیابی می‌کند.
نعیم صفایی