به تازگی متنی جدید از توافق نامه ایران و چین منتشر شده است و احتمالاً گفتگو درباره آن بالا خواهد گرفت. در اینجا شاید مفید باشد که نگاهی به سابقه قراردادهای بین المللی در ایران طی صد سال اخیر داشته باشیم.
معمولا این قراردادها همواره از دیدگاه "هزینه - منفعت" (Cost -benefit) ارزیابی می شوند. قطعاً در هر قرارداد سودی برای هر دو طرف پیش بینی می شود، که گاه ممکن است کفّه ترازو به یک سمت سنگینی کند. با این تفاوت که معمولاً در ایران بیشتر اوقات سود بیگانگان بیشتر بوده است. گاهی نرخ سود متعلقه خلاف این را نشان می دهد، اما در قراردادها عموماً تبصره ها و شرایطی گنجانده می شد که در عمل سود اصلی را بیگانگان می بردند.
منتقدان چنین قراردادهایی آن ها را برخلاف منافع ملّی شناخته و مردود و حتی گاه خیانت بار به شمار می آورند. چنین برداشتی نه تنها نادرست نیست که در عمل هم بارها اثبات شده است.
اما اگر فرض کنیم که چنان قراردادی هم وجود داشته باشد که در آن سهم سود طرف ایرانی سنگین تر باشد، آیا باید از آن کاملاً راضی بود؟
این پرسش مهمّی است. سود در نهایت نه سرمایه، که ثروتی است که در صندوق کشور ما نقد می شود و سپس به مصرف می رسد و چیزی از آن باقی نمی ماند، که این "باقی ماندن" مهم است. البته گاه این سود با احداث صنایع مولد از ثروت به سرمایه تبدیل می شود و خود تولید ثروت می کند، که این حالت هم از کفایت لازم برخوردار نیست.
اما قراردادهای دیگری هستند که در آن ها نه "هزینه-منفعت"  که "هزینه-کارآیی"  (Cost-efficiency) وجود دارد. این ها برترند. چرا؟
سود به دست آمده در روند هزینه-منفعت، یا مصرف می شود یا سرمایه گذاری، که بهترین حالت این دومی است. اما در هر دو حالت اتفاق تازه ای که بتواند در سطح اقتصاد ملی مولّد باشد رخ نمی دهد. مولّد بودن سرمایه تنها در حد محصولاتی است که نهایتا مصرفی اند. پس کدام صنایع می توانند ارزش بعدی تولید کنند و تنها پاسخگوی "مصرف" نباشند؟
صنایع پایه (Basic industries) که صنایع مادر نیز خوانده می شوند، و گاه اصطلاح صنایع  کلیدی (Key industries) نیز به آن ها اطلاق می شود، مانند آهن و فولاد، نفت و گاز و پتروشیمی، مس و آلومینیوم، صنایع معدنی ، صنایع کشاورزی، و برخی از صنایع ماشین سازی بزرگ.
مشخصه اصلی این دسته از صنایع این است که محصولات شان در بازار مصرف مستقیماً وارد و جذب نمی شوند؛ بلکه پشتیبانی دیگر صنایع را برعهده دارند.
بدون  صنایع پایه دیگر صنایع همواره گروگان مبادلات بازرگانی بین المللی و متاثر از کنش های سیاسی هستند. یک تحریم کوچک می تواند چندین گونه از کارخانه ها را کاملاً فلج سازد.
صلاح کشور در این است که قراردادهای بین المللی نه بر اساس معادله هزینه-منفعت که بر اساس هزینه-کارآیی بسته شود. برقراری چنین معادله ای تنها در صورت وجود صنایع پایه میسّر است.
البته این بدان معنی نیست که چنین منطقی تنها در حیطه صنایع پایه حاکم باشد، بلکه در دیگر سطوح یعنی صنایع پایین دستی نیز لازم الاجرا است. مثلا می توان در حیطه تولید مسکن از سرمایه گذار خارجی خانه تولید شده را خرید، یا تکنولوژی و کارخانه های تولید مولفه های مرتبط با مسکن و دانش فنی آن ها را. روش اول یک خرید ساده است که کالای یکبار خریداری شده مستقیما به دست مصرف کننده می رسد. حال آن که در روش دوم با انتقال تکنولوژی وجهی از اقتصاد مولد در کشور شکل می گیرد.
مروری بر چهار دهه گذشته نشان می دهد که گرچه توسعه فنی و صنعتی قابل ملاحظه ای در زمینه های گوناگون رخ داده است، اما هیچ یک در حیطه صنایع  پایه نبوده اند. چرا چنین بوده؟
دلیل این امر آن است که تنها منبع انواع صنایع ایران اعمّ از بهسازی شده و یا کاملا نوین، منابع  سرمایه گذاری اروپایی بوده است؛ که در هیچ یک از آن ها "هزینه-کارآیی" ملاک عمل نبود، و این صنایع هیچکدام جزو صنایع پایه نبوده اند.
البته در حیطه انرژی اقداماتی شده است؛ اما کار با چنان وضع نابسامانی پیش رفت که نهایتا ایرانی ها خود دست به کار شدند. مجتمع بزرگ عسلویه خود یکی از این طرح هاست. گرچه به موضوع این نوشته ارتباط مستقیمی ندارد اما باید پرسید بر اساس کدام موازین منطقی و فنی چنین مجموعه عظیمی که تنها با یک آتش سوزی کوچک در آن همه چیز یک جا به آسمان می رود، چنین طرح استقراری پیدا  کرده است؟ و کدام مجموعه با این میزان از ضربه پذیری ایمنی در جایی دیگر از جهان وجود دارد؟
بی مناسبت نخواهد بود اگر به برخی از این صنایع پایه اشاره داشته باشیم.
درسال 1317 قراردادی با آلمان بسته شد تا کارخانه ذوب آهن کوچکی در کرج احداث شود، که تنها بخشی از ساختمان های آن ساخته شد و به دلیل خروج آلمانی ها از ایران و آغاز جنگ این طرح متوقف گردید و هرگز پیگیری نشد. اما در سال 1344 موافقت نامه ای بین ایران و شوروی منعقد گردید تا بر اساس آن ذوب آهن اصفهان و ماشین سازی اراک توسط اتحاد شوروی طراحی و احداث گردد و هزینه آن تدریجا از راه فروش گاز به  شوروی تسویه شود. محصولات ذوب آهن شامل انواع میلگرد، تیر آهن و دیگر پروفیل های ساختمانی ، انواع چدن، انواع ریل، شمش های فولادی و مانند آن است. فولاد مبارکه نیز به عنوان توسعه بعدی این مجتمع طراحی، احداث و راه اندازی شد.
ماشین سازی اراک هم در سال 1346 با مشارکت اتحاد شوروی احداث گردید تا ماشین آلات مورد نیاز انواع صنایع سنگین، ساخت و سازها، انرژی، تاسیسات، معادن، نفت و گاز، پتروشیمی و شیمیایی و ماشین آلات گوناگون را تولید کند. فهرستی کوتاه از محصولات این کارخانه عبارت است از: تجهیزات مورد نیاز پالایشگاهی و پتروشیمی، صنایع معدنی، استخراج و پمپاژ و ذخیره نفت و گاز، توربو ماشین ها، تجهیزات سد و نیروگاهی، دکل و موتور حفاری، جرثقیل سقفی، جرثقیل بنادر، سکوی نفتی، آکسل، بویلر، زباله سوز، انواع آلیاژهای فلزی و مانند آن.
ماشین سازی تبریز که در سال 1346 قرارداد احداث آن با چکسلواکی منعقد گردید و در سال 1351 به بهره برداری رسید، در نوع خود یکی از برجسته ترین ماشین سازی ها با استاندارد جهانی بالا از نظر کیفیت محصولات بود که محصولاتش به آلمان، اتریش، برزیل و برخی از دیگر کشورها صادر می شد. محصولات عمده این کارخانه عبارتند از بیش از یک  صد گونه ماشین ابزار، ماشین های تراش، ماشین فرز، ماشین مته، انواع قطعات ریخته  گری و دستگاه های سی ان سی.
این سه مجموعه بزرگ صنعتی به عنوان اساسی ترین بخش صنایع پایه در توسعه کنونی صنعت در ایران نقش مهمی ایفا کردند.
در مورد صنعت مهم مس باید گفت گرچه ایران روی کمربند جهانی مس واقع شده و دارای سهمی بزرگ از منابع غنی مس جهان است، در تاسیس و راه اندازی و بهره برداری از آن نظم و ترتیبی که در مجتمع های پیش گفته از آغاز برقرار بود مشهود نیست. این مجموعه ابتدا توسط بخش خصوصی و با همکاری شرکت های آمریکایی و اروپایی بیشتر در قالب محدود بهره برداری از کان ها و صادرات در قالب خام فروشی، احداث شد و نهایتا با تاسیس شرکت صنایع مس و ملی شدنش کوشش شد سامانی به آن داده  شود. مشابه همین روند در مورد صنایع آلومینیوم نیز طی شد.
پس از انقلاب کوشش شد تا حد امکان این صنایع حفظ گردند و توسعه یابند. اما به دلایل گوناگون شامل جنگ، تحریم های غرب، مشکلات دم افزون اقتصادی، و به ویژه سوء مدیریت ها که در بخش هایی مهم کاملا عالمانه و عامدانه بودند، نه صنایع پایه جدیدی احداث گردید و نه این صنایع به تناسب نیازها و امکانات کشور توسعه یافتند. در نتیجه به دلیل کم توانی نسبی صنایع پایه در آوردگاه اقتصاد ملی صنعت در ایران رشد لازم را نیافت.
مروری بر روند توسعه صنعت، در حدود شش دهه گذشته، نشان می دهد که تنها منبع انتقال فنآوری آن دسته از صنایع ایران اعم از بهسازی شده و یا کاملا نوبنیاد که از غرب تامین شده ، به دلیل وابستگی ناشی از عدم انتقال دانش فنی و نیز فقدان امکان تولید همه تجهیزات مورد نیاز آن ها در ایران، همواره با دشواری هایی جدی روبرو بوده اند. و مهم تر این که بسیاری از این گونه صنایع  نه بر اساس ملاک "هزینه-کارآیی" بلکه صرفا مبتنی بر اصل "هزینه-منفعت" شکل گرفته اند و قطعا باید این وضع با تجدیدنظرهای فنی و مدیریتی درمان یابد.
این نکته نیز شایان ذکر است که در حالی که توسعه گریز ناپذیر صنایع در اواسط دهه چهل به دلیل حضور  و رشد جامعه جوان و متخصص ایران چنین پیشرفتی را طلب می کرد، از سوی دیگر رشد سرمایه داری نمی توانست در قوالب کهن و با گام های بسیارکند موجود هماهنگ بماند.
اما غرب به هیچ روی حاضر نبود صنایع پایه در ایران ظاهر شود و رشد یابد. زیرا این بدان معنی بود که ایران دیگر خود تولید کننده می شد و بازار محصولات آنان در این کشور تضعیف می گردید، و بسیارمهم تر این که چنین اقتصاد تجهیز شده ای خطر سرپیچی از خواست های اقتصادی و سیاسی غرب و به ویژه آمریکا و انگلیس را در بلند مدت در پی داشت. این نگرانی کاملا بجا بود کما این که بعدها واقعا چنین روندی در  پی انقلاب رخ داد و هم  اکنون شاهد یکی از نقاط اوج آن هستیم که به قولی انقلاب دوم نامیده می شود، و قطعا عاقلانه خواهد بود اگر این عبارت را بیش از یک شعار احساسی و مقطعی درک کنیم.
بدیهی است که عدم تمایل قطعی غرب به انتقال فناوری در سطح صنایع پایه به ایران، نه به دلیل میزان وابستگی رژیم سابق که در حد اکمل بود، بلکه اساسا با هدف روشن محروم داشتن ایران از چنین صنایعی بود. در نتیجه رژیم پیشین بنا بر جبر تاریخ و در نهایت استیصال ناگزیر شد برای دست یابی به مهم ترین صنایع پایه یعنی صنعت فولاد و ماشین سازی ها در حدی محدود اما با تاثیر بزرگ به سمت بلوک سوسیالیست رو کند.
این واقعیتی تاریخی است که رژیم پیشین به سبب فقدان مدیریت درست و شدت تضاد منافع ملوک الطوایفی موجود در بالاترین سطوح قدرت نتوانست پاسخ درست و کاملی به این نیاز تاریخی جامعه ایران بدهد، اما به هر حال این صنایع احداث شدند و پا گرفتند.
امروز نیز گرچه اتحاد شوروی و چکسلواکی دیگر وجود ندارند، اما اگر ایران واقعاً به این تصمیم برسد که "در غرب خبری نیست؟" راهی جز این ندارد که به تجهیز جدی و گسترش صنایع پایه خود نه بر اساس "هزینه-منفعت" بلکه "هزینه-کارآیی" بپردازد، تا گریبانش دوباره در چنگال آهنین و متعفّن امپریالیسم گرفتار و دریده نشود.
علی مجتهد جابری
۱۴۰۱ /۴/۸