فروپاشاندن اتحاد جماهیر شوروی ،جهان سرمایه را از لیبرالیسم که ایدئولوژی سرمایه صنعتی بود به نئولیبرالیسم که ایدئولوژی سرمایه مالی و بازار بورس ودلالی است تغییر داد ، ومرکز ثقل اقتصاد جهان را بر سیاست های بانک جهانی وصندق بین المللی پول بنا نهاد.

تحمیل سیاست های نئو لیبرالیستی بر دولت های ملی کشورها، خصوصاً کشورهای در حال توسعه ، اقتصاد نامولد صنعت زدایی وخام فروشی دستاورد نئولیبرالیسم در کشورهای درحال توسعه که نتیجه سیادت سرمایه مالی بر سرمایه صنعتی در جهان است موجب تسریع در روند انباشت سرمایه و همچنین گسترش بی‌سابقه فقر عمومی در جهان وفروپاشی اقشار مختلف بینابینی جوامع حتی در کشورهای متروپل امپریالیستی شد.   با فروپاشی دولت های رفاه وباز پس گیری دستاوردهای مبارزاتی طبقه کارگر توده های زحمتکشان با اعمال سیاست ریاضت اقتصادی طی سالیان توسط دولت های کارگزار انحصارات امپریالیستی بود که امروز با شکست نئولیبرالیسم رویکرد خود را به نئو فاشیسم به وضوح نشان میدهد .

سیاست کلی دولت های انحصارات امپریالیستی تجزیه کشورها وتبدیل آنان به استانهای تحت کنترل خود برای غارت مستقیم منابع معدنی وانرژی کشورهای درحال توسعه است.  اهداف استراتژیک امپریالیسم به مثابه بالاترین حد رشد نظام سرمایه ، شکستن سد روسیه ، با تداوم جهان تک قطبی و افول جنبش کمونیستی ضد سرمایه داری و رهایی بخش سبب اعمال بربریتی غیر قابل تصور بر توده های کارگران وزحمتکشان جهان است.  اگر علت تغییر نظام های اجتماعی پیشرفت ابزارهای تولید ونیروهای مولده است که قطعاً چنین است،واگر کمیت در بالاترین حد فشردگی خود به طور ناگهانی وجهش وار به کیفیتی نوین بدل میشود،تبعات اجتماعی قوانین سرمایه در انباشت بی حد و حصر سرمایه وگسترش بی‌سابقه فقر عمومی در جهان وفروپاشی اقشار بینابینی جوامع با از دست دادن جایگاه شان در مناسبات مالکیت وتبدیل آنان عملاً به افرادی که برای تأمین هزینه زندگی برای باز تولید زندگیشان هیچ چیز جز نیروی کارشان برای فروش ندارند بدل میکند.  این موقعیت طبقه متوسط را عملا به درون طبقه کارگر رانده است ،هرچند که افکار خرده بورژوازی شان را نیز همراه با خود به درون طبقه کارگر می‌آورند . اما در نهایت آنچه تعیین کننده است عینیت زندگیست که خصلت محافظه کارانه خرده بورژوازی رانده شده به درون طبقه کارگر را زایل کرده وبه رادیکالیسم پرولتری بدل میکند. «در بین طبقه سرمایه دار وطبقه کارگر مبارزه ای برای همراه کردن خرده بورژوازی با خود در جریان است . "طبقه ای که بتواند خرده بورژوازی را با خود همراه کند رهبریت انقلاب بدست میگیرد" (دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک ،لنین). 
امروز این عینیت زندگیست که خرده بورژوازی از هستی ساقط شده را عملاً به متحد طبقه کارگر بدل کرده و میرود که افزایش بالقوه توان کمی طبقه کارگر را به توان بالفعل برای تغییر مناسبات بربریت پرور سرمایه را با انقلابات همزمان تبدیل کند. هرچند که نظام امپریالیستی سرمایه سعی داشته و دارد که تشکلات سیاسی وصنفی طبقه کارگر را از محتوای رادیکال وانقلابی اش تهی کرده و افکار و نیروهای ارتجاعی نظام های کهن مانند بنیادگرایی دینی ،ناسیونال شوینیسم، را بر مقدرات زندگی انسانها حاکم کند ،اما سوسیالیسم اینبار نه در سطح یک کشور و منطقه بلکه در سطح جهانی سر بر خواهد آورد و ومناسبات انسانی را بر اساس عدالت ومساوات بر قرار خواهد کرد و چنانکه در سطور فوق یاد آور شده این عینیت زندگیست که تعیین کننده خواهد بود درک این مسئله ساده نباید کار چندان شاقی باشد

میکائیل پزشکی