فروپاشی اتحاد شوروی از نگاهی دیگر
بخش اول ..
باید پذیرفت که فروپاشی سهمناک و غیر قابل باور اتحاد جماهیر شوروی انچنان ضربه ای به جنبش کمونیستی و پرولتاریای جهانی زد که علاوه بر تفرقه شدید و تلاشی اتحاد احزاب کمونیست ، جنبش انقلابی پرولتاریا را نیز تا مرز فروپاشی با خود برد .
تفرقه و وجود صدها نحله فکری مختلف و گاه متضاد ، همه هم مدعی مارکسیسم لنینیسم ابتدایی ترین اثار این فروپاشی بوده و هست .
کار بجایی کشید که بسیاری از این نحله ها دست به تحریف زدند و عده ای این ایدئولوژی را نارسا و گروهی ناکارامد دانستند و فضا برای عمله های بورژوازی تحت نام تحلیلگر جهت تحریف تاریخ و ایجاد شبهه در اصول انقلاب و اصول پذیرفته شده ان ، باز شد .
صدها تحلیل از عمله های امپریالیسم از چرایی ان فروپاشی، و هزاران تعریف تحریف شده از علت العلل این فاجعه از جانب فرصت طلبان برشته تحریر درامد و هر تحلیل نه تنها دردی دوا نکرد بلکه بیشتر بر طبل تفرقه کوبید و کار بجایی کشید که امروز حتی دو مدعی چپ که یک اندیشه را پذیرفته باشند و حول ان اتحاد داشته باشند وجود ندارد . و این خصلت بارز بیماری اپورتونیسم در حزب بود که به دیگران نیز سرایت کرد
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اولین قدرتی در جهان بود که بر خلاف دیگر سقوطهای تاریخی ، بدست حاکمیت صورت گرفت و این خود حاکمیت بود که بدون هیچ پیش زمینه و بدون هیچ بحران اجتماعی و بدست خود، حاکمیت را فروپاشی کرد . و این همه شدنی نبود مگر بدست اپورتونیستهایی که زمانی پرچمدار رویزیونیسم در شوروی بودند .
حضور یک قدرت رویزیونیستی در یک اتحاد سوسیالیستی که بظاهر رو در روی امپریالیسم ایستاده بود ،کمونیستها و احزاب کمونیست را وادار و ناچار به ماله کشی و تراشیدن خود میکرد تا همواره برای هماهنگی بیشتر با رویزیونیستهای حاکم در شوروی مناسب باشند .
اما با فروپاشی ، این احزاب خارج از اتحاد مانند اقماری که متروپل را از دست داده باشند بسرعت مسیر گریز از مرکز را پیش گرفتند و بعضی حتی از مرز نابودی و افتادن بدامان امپریالیسم هم گذشتند .Stalin2
اما این همه چگونه اتفاق افتاد .
ایا مارکسیسم دچار اشکال بود؟
ایا لنینیسم منطبق بر شرایط روسیه نبود؟
ایا خلقهای جماهیر شوروی کم فروشی کردند؟
ایا پرولتاریا خیانت کرد؟
ایا حزب خیانت کرد؟
ما تلاش میکنیم از زاویه ای دیگر به فروپاشی نگاهی داشته باشیم و این نگاه را به نقد بگذاریم .
رویزیونیسم عامل فروپاشی ..
ما بر این باوریم که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نه از سوی گارباچف ،بلکه با روی کار امدن خروشچف این رویزیونیست قهار اغاز گردید
رویزیونیستهای اتحاد جماهیر شوروی که توانسته بودند خزیده و پنهان از نظارت چکا نیروهای خود را بطور نسبی در حزب نفوذ دهند بخوبی میدانستند که با حضور قدرتمند "پرولتاریا"ی قدرت گرفته در دوران رفیق استالین، هرگز امکان جایگزینی هژمونی حزبی وجود نخواهد داشت ، پرولتاریایی که همزمان با نبرد خونبار علیه فاشیزم به ساختمان سوسیالیسم بعنوان وظیفه قانونی و مسئولیت تاریخی خود وفادارانه و پر تلاش عمل کرده بود را نمیتوانستند براحتی حذف کنند ، لذا برای حذف صاحبان اصلی و قانونی انقلاب در اولین گام با حذف کاملا غیر قانونی مالنکف و تبعید و خانه نشین کردنش و سپس انحلال و همچنین تغییر اساسنامه سازمان چکا و تبدیل آن سازمان به کا گ ب و ایجاد رعب و وحشت، توسط این سازمان اطلاعاتی جدید در بین اعضای حزب توانستند شرایط را برای انحراف از ایدئولوژی و بدنبالش زمینه سازی برای جایگزینی "دیکتاتوری حزبی" بجای "دیکتاتوری پرولتاریایی " آماده کنند .

لنین در 1922 می‌نویسد،
یکی از بزرگ‌ترین و خطرناک ترین اشتباهاتی که انقلابیون مرتکب می‌شوند، بعد از آن‌که ابتدای انقلاب را به‌خوبی هدایت کردند، به‌ویژه این است که «تصور می‌کنند که می‌توانند به‌تنهایی انقلاب را به انجام برسانند».  زیرا انقلابیون فقط می‌توانند نقش«پیشتاز» را ایفا کنند، ــ پیشتازی که می‌داند نباید با توده‌های تحت هدایت خود قطع رابطه کند.

به جرات میتوان گفت تلخ ترین و خطرناکترین ضربه ای که باند نفوذی خروشچف به جنبش کمونیستی جهانی زد و انرا در پشت نقاب لجنمال کردن رفیق کبیر استالین ، تحت نام مبارزه با کیش شخصیت پنهان کرد ، حذف پرولتاریا از قدرت و پایان دادن به هژمونی پرولتاریا و حاکم کردن حزب کمونیست بر مقدرات اتحاد جماهیر شوروی بود که در کوتاهترین زمان همین قدرت هم از نیروهای حزبی گرفته شد و به "روسای حزب" منتقل گردید ..
به جرات میتوان گفت سخنرانی رذیلانه خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی پایان دیکتاتوری پرولتاریا و اغاز لمیدن بر ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم در اتحاد جماهیر شوروی بود .
اینگونه بود که نفوذیهای حزب توانستند سران دیگر جمهوریها را فاسد کرده این جماهیر را تا فروپاشی کامل جلو ببرند .
در فساد سران جمهوریهای شوروی، همین بس که تقریبا تمامی انها از فروپاشی یا استقبال کردند و یا سکوت نمودند و صدایی از اعتراض یا مخالفت از هیچ یک از احزاب در جمهوریهای شوروی شنیده نشد .
باید دانست که،stalin monument
«در هیچ یک از متون مارکسیسم لنینیسم حتی یک جمله که نشان دهد هدف از انقلاب سوسیالیستی برقراری حاکمیت "حزب کمونیست" بر جامعه است وجود ندارد.»
انتخاب پرولتاریا بعنوان نیروی هژمونیک تا رسیدن به جامعه سوسیالیستی و سپس کمونیستی ریشه در ماهیت ضد مالکیتی پرولتاریا دارد و بگفته مارکس
« پرولتاریا جز زنجیرهایش چیزی برای از دست دادن ندارد »
این در حالیست که بورژواهای خزیده در احزاب چپ نه تنها ضد مالکیت نیستند ،بلکه خود چیزهای زیادی برای از دست دادن دارند .
این انحراف اگر چه از قبل از انقلاب هم تا حدودی بین انقلابیونی مانند کائوتسکی وجود داشت ولی هرگز گمان نمیرفت افکار انحرافی تا این حد بتواند در حزب نفوذ کند و در باور هم نبود که بعد از ساختمان سوسیالیسم بشود براحتی پرولتاریا را از حاکمیت حذف کرد.
دقیقا از همان تاریخ است که تلاش برای توسعه حزبی و برقراری "حاکمیت حزبی" بجای "دیکتاتوری پرولتاریا" را میتوان در کل احزاب کمونیست جهان مشاهده کرد .
امروز کمتر کسیست که نداند حتی رادیکالترین احزاب چپ نیز اعضایش بیشتر متشکل از روشنفکرانی است که عموما یا از طبقه بورژوا هستند و یا به این طبقه وابسته اند .
سوال اینجاست ، در نبود هژمونی و دیکتاتوری پرولتاریا ، مبارزه با رشد تفکر بورژوازی در حزب را چه نیرویی کنترل و افشا میکند؟
اگر چه همه این احزاب مدعی انقلاب سوسیالیستی یا خواستار حضور سوسیالیستها در قدرت هستند اما تنها شرط انها، حاکم شدن "حزب" انهم با مسئولیت "سران حزب" در اولویت انهاست و با این دیدگاه وارد میدان مبارزه میشوند و از لقلقه واژه پرولتاریا در سخنانشان تنها بعنوان پلکان ترقی حزب سوء استفاده میکنند ..

لنین، در دولت و انقلاب می‌نویسد.
« کسی که فقط مبارزه‌ی طبقاتی را قبول دارد، هنوز مارکسیست نیست…».
البته دکترین مبارزه‌ی طبقاتی هم ابداع مارکس نیست و، به‌طور کلی، حتی برای «بورژوازی هم این مبارزه قابل قبول است».
لنین میگوید
«فقط کسی مارکسیست است که پذیرش مبارزه‌ی طبقاتی را تا پذیرش حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا گسترش دهد.»
stalin_lennin
قطعا لنین انقدر با مارکسیسم بیگانه نبوده که نتواند بین «دیکتاتوری حزبی کمونیستهای روشنفکر » و «دیکتاتوری پرولتاریایی» تفاوتی قایل نشود .
تغییر اصول پایه ای و معیاری مارکسیسم لنینیسم تحت واژه هایی مانند "داینامیک بودن" ، تغییر شرایط عینی ، تغییر جغرافیا، تغییر شرایط اقتصادی ، یا جعل حاکمیت "بورژوازی تحت نام حزب کمونیست" بجای توسعه "بورژوازی ملی صنعتی تحت حاکمیت پرولتاریایی"
و..و..نباید و نمیتواند صورت بگیرد . این جملات بظاهر خوشایند ،همان ضرورتهاییست که بورژوازی نفوذی برای عدول از اصول مارکسیسم لنینیسم و بدست گرفتن قدرت بهانه میکند..
پیامد چنین انحرافات بزرگی علاوه بر انچه که در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میشناسیم ، سبب تولد نوعی تفکر برای قدرت گرفتن احزاب خطرناکی شد که نه تنها هیچ شباهتی به احزاب سوسیالیستی نداشتند بلکه بنام کمونیسم ، صفحه ای ننگین را بر صفحات تاریخ افزودند .
«.پول پوت نمونه دهشتناک این انحراف از ایدئولوژی و حاکمیت "فرد بر حزب و حزب بر جامعه بود" .»
(ما در بخشهای اینده راجع به پول پوت و احزابی با روبنای متظاهرانه مارکسیستی و اعضای رهبری انها در همین سلسله مقالات بیشتر خواهیم نوشت .)
اولویت موفقیت حزب و ارجح دانستن حاکمیت حزب بر جنبش انقلابی طبقه کارگر بزرگترین عامل انحراف و اصلی ترین سبب جدایی نیروها از فرودستان و بخصوص از کارگران شده و از احزاب چپ قدرت طلب و جدا مانده از طبقه و توده ها که هر روز هم بیشتر از دیروز برای پذیرفته شدن بسمت بورژوازی میچرخند ، اتاق هایی منفرد و بیخاصیت و مجیز گو و محافظه کار مشغول به لاسیدن با بورژوازی و یا احزابی دیکتاتور و خشن میلیتار ساخته که بدنبال کسب قدرت نه از طریق ارتباط با توده ها که با فرصت طلبی و وابستگی به بورژوازی منحط و قدرتهای منطقه شکل میگیرد و یا در بهترین حالت در تلاش برای پیروزی های سوسول موابانه لوکس اروپا پسند در پارلمان بورژوازی هستند
این گونه احزاب نه تنها قادر به ایجاد ساختمان سوسیالیسم نیستند ، حتی قادر به پاسخگویی به نیازهای اولیه طبقات کارگر هم نبوده و خود به مرور به زائده بورژوازی تبدیل شده جنبش انقلابی پرولتاریا را منحرف و مایوس میکنند .khrushchev kennedy
این احزاب ابکی، فقط عِرض خود میبرند و زحمت گارگر میدارند و نان نام کارگر را میخورند .
به جرات میتوان گفت در اتحاد شوروی تنها دوره ای که پرولتاریا اعمال هژمونی میکرد و قدرت را بدست داشت دوران رفیق کبیر استالین بود . مخالفت حزب با این دوران و رفیق استالین دقیقا ریشه در همین حمایت و همراهی استالین از دیکتاتوری پرولتاریا داشت.
با نگاهی به تفاوت مسئولیت سازمان چکا در مقابل کا گ ب این انحراف و قدرت طلبی بخوبی خود را نشان میدهد .
مسئولیت سازمان چکا تحت ریاست ژرژینسکی ..
«دفاع از انقلاب پرولتری ومبارزه با ضد انقلاب و خرابکاری و شناسایی نیروهای نفوذی در حزب و پرولتاریا »
مسئولیت سازمان کا گ ب . که از ادغام سه سازمان امنیتی و جاسوسی و ضد جاسوسی تشکیل شد علاوه بر مسایل امنیتی و ضد جاسوسی شامل این بند هم بود
«دفاع از حزب کمونیست و شناسایی مخالفان حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی»
طبیعیست که این انحراف بزرگ نمیتوانست بدون بازنگری و تجدید نظر در گذشته(رویزیونیسم) شکل بگیرد و امکان نداشت بدون لجنمال کردن رفیق استالین و ایجاد رعب و وحشت در دل کسانیکه با عشق به انقلاب و رفقای کارگران و خلق شوروی لنین و استالین بزرگترین حماسه تاریخ را علیه فاشیزم آفریده بودند و اولین ساختمان سوسیالیسم جهانی را در میان خون و آتش برپا نموده بودند ، بر اهرم قدرت دست یافت ،
این دوران پر شکوه آنچنان طلاییست که هنوز بعد از سه دهه از فروپاشی جمهوریها، هیچکس حتی غرب شهامت بیرون دادن اسناد آن دوره را ندارد .
امروز واژه دیکتاتوری پرولتاریا اکثرا لقلقه زبان افرادیست که عملا در خدمت احزابی هستند که تلاش میکنند یا در قدرت بمانند و یا اگر در قدرت نیستند برای رسیدن بقدرت بتوانند از نمد جنبشهای کارگری برای خود کلاهی بدوزند ولی عملا طبقه کارگر را فاقد شعور برای حکومت میدانند که اینهم نتیجه پایگاه طبقاتی بورژوازی احزاب و عدم درک تفاوت طبقه کارگر با پرولتاریا و ادامه راه کثیف رویزونیستهای خروشچفی است
ما معتقدیم که این اسناد همچنان در روسیه و یا در اسناد حزب مثلا کمونیست اقای زیوگانف که در حقیقت بازمانده رویزیونیستها است ، موجود است ، ولی به همین دلایل ذکر شده از نشر آنها جلو گیری میشود .
بارها از زبان آقای زیوگانف در مدح رفیق استالین جملاتی شنیده ایم ..
ولی باید سوال کرد ، پنهان کردن این اسناد در حالیکه غرب در حال لجنمال کردن چهره استالین در سطح جهانیست آیا منصفانه است ؟
لنین در سال ۱۹۱۶ نوشت «همواره در طول تاریخ مصداق داشته است که پس از مرگ رهبران انقلابی محبوب در میان طبقات تحت ستم، دشمنان شان تلاش می کنند نام اینان را برای فریب همان طبقات تحت ستم، به نفع خود مصادره کنند».
به باور من بررسی دوران رفیق کبیر استالین و اسناد این دوران حاوی درسهای عبرت اموز بزرگی برای جنبش کمونیستی جهانی خواهد بود و جناب زیوگانف موظفند حداقل اسناد متعلق به سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۵۳‌ را در اختیار جهانیان قرار دهند .khrushchev kennedy2

«وظیفه من دربرابر مارکسیسم - لنینیسم وکمونیست ها ، افشاء واکنش موذیانه و پشت پرده رویزیونیستی ، اپورتونیستی ، تروتسکیستی ، وآموزش وتأکید این موضوع به رفقا ست ، که قضاوت های نا معتبردرباره استالین ، بخشی ازرشته عکس العمل هائیست که ضد استالین توسط بورژوازی ، سوسیال دموکرات ها و شبهه کمونیست ها وبا هدف نابودی جنبش کارگری - کمونیستی ازدرون آن صورت میگیرد »
« چه گوارا»
(بیانیه منتشره درروزنامه گرانما ارگان حزب کمونیست کوبا - ۱۹۶۶ )

«وظیفه یک کمونیست کشف حقیقت از میان واقعیتهاست یک کمونیست واقعی همواره باید با نگاه نقد به عملکردها نگاه کند »
مائو
«سرنوشت کسانی را که بخواهند هدایت میکند و کسانیرا که نخواهند کشان کشان خواهد برد» ..لنین
پ ـ ن
کا گ ب ..کمیته امنیت دولتی
متشکل از ادغام سازمان اطلاعات ، ضد جاسوسی و سازمان امنیت ملی شکل گرفت و زیر نظر صدر هیئت رییسه حزب فعال بود

چکا ...کمیسیون عالی مبارزه با ضد انقلاب و خرابکاری و نفوذ ..فیلیکس ژورژینسکی سیاستمدار لهستانی رییس سازمان چکا بود .
چکا ، زیر نظر کمیسرهای خلق اتحاد شوروی فعالیت میکرد
نعیم صفایی