ایگناسیو رامونه - مترجم م البرزی
اینترنت مدرن، شبکه جهانی اطلاعات،
آنها از شبکه های اجتماعی به دفعات بی شماری علیه کوبا و نیز علیه انقلاب بولیواری در ونزویلا و دولت رییس جمهور نیکلاس مادورو استفاده کردند.

۳۲ سال پیش در سال ۱۹۸۹، ساخته شد. به عبارت دیگر، ما داریم در دقایق اولیه پدیده ای زندگی می کنیم که برای قرن ها با ما خواهد ماند. تصور کنیم که مطبوعات چاپی در سال ۱۴۴۰ میلادی اختراع شد و سه دهه بعد موجب تغییر چندانی نشد، اما اینرنت دنیا را بهم ریخت:‌ فرهنگ، سیاست، علوم و تاریخ را دگرگون کرد. روشن است که بسیاری از پارامترهایی که می شناسیم عمیقاً تعدیل شده اند، نه بخاطر همه گیری جاری کووید-۱۹، بلکه بیش از هر چیز با فوران گسترده تغییرات تکنولوژیکی و شبکه های اجتماعی. نه تنها در زمینه های ارتباطات، بلکه همچنین در زمینه مالی، بازرگانی، حمل ونقل، گردشگری، دانش، فرهنگ...  خطرات جدید نظارت مخفی و پاییدن افراد و از دست رفتن حریم خصوصی جای خود دارد.
حالا با وجود شبکه جهانی اطلاعات و شبکه های اجتماعی، دیگر این دولت نیست که ما را می پاید. بعضی کمپانی های عظیم خصوصی (گوگل، اپل، فیس بوک، آمازون، وغیره) بیشتر از خودمان درباره ما می دانند. در سال های آینده، با هوش مصنوعی و تکنولوژی 5G بیشتر الگوریتم ها مسیر زندگی ما را تعیین می کنند تا اراده ما. فکر نکنیم که چنین تغییرات سرنوشت سازی در ارتباطات تاثیری بر سازمان اجتماعی و ساختار سیاسی آن، چنانکه تا به حال دریافته ایم، نخواهد داشت. آینده راهی طولانی در پیش دارد و تغییرات تازه آغاز شده اند.
«(...) اگرچه انقلاب دیجیتالی دموکراتیزه کردن بی چون و چرای ارتباطات - هدفی که مطلقاً در خیال نمی گنجید - را موجب شد، اکنون منجر به گسترش هرج و مرج و غیر قابل کنترل پیام ها، و نیز سر و صداهای کر کننده ای عمدتاً توسط شبکه های اجتماعی شده است.»
ما در جهانی زندگی می کنیم که حریم خصوصی مان مورد تهدید بزرگی قرار گرفته است؛ ما بیش از هر زمانی تحت نظر بیومتریک یا دوربین های مخفی قرار داریم، خیلی بیشتر از آنچه جورج اورول در داستان ۱۹۸۴ خود تصور می کرد. به علاوه، روباتیک، پهبادها و هوش مصنوعی بیم پدیدار شدن اکو سیستمی را همراه می آورد که می تواند به بیرون راندن انسان از آن منتهی شود؛ صرف نظر از «بحران حقیقت» - از جهت اطلاعات - اخبار جعلی جایگزین، پسا حقیقت، دستکاری های نو یا حقایق جایگزین. در حال حاضر، آینده می تواند خیلی سریع تر از آنچه فکر می کنیم، به ترسناک ترین گذشته مان تبدیل شود. درباره جنبه رهایی بخش انقلاب دیجیتالی جاری، چشمگیر ترین جنبه آن «دموکراتیزه کردن موثر اطلاعات» است. ایده آلی ست که خواست اساسی و تا حدودی یک رؤیا را، از شورش اجتماعی ماه مه ۱۹۶۸ (فرانسه)* به این سو، تشکیل می دهد - یعنی آرزوی شهروندان برای کنترل وسایل ارتباط جمعی و مهم تر از همه اطلاعات - که تا حدودی برآورده شده است. امروز با دسترسی وسیع به وسایل ارتباط جمعی (تلفن های هوشمند، لپ تاپ، تابلت، و غیره) شهروندان سلاح ارتباطی بیشتری دارند تا مثلاً از اولین کانال جهانی تلویزیونی، شبکه خبری کابلی (سی ان ان) در سال ۱۹۸۶. بسیار ارزان تر و کار با آنها آسانتر است. حالا هر شهروندی خود یک رسانه عمومی است. بسیاری از مردم از این بی خبرند، یا با قدرت واقعی آنچه در اختیار دارند آشنا نیستند. امروز در مقابل شرکت های رسانه ای بزرگ، ما بدون سلاح نیستیم. اینکه آیا ما از این ابرقدرت رسانه ای در دسترس مان استفاده بهینه و دلخواه می کنیم یا نه، مساله دیگری است.
باین معنا، اگر چه انقلاب دیجیتالی به ما امکان راه حل مسايل اطلاعات و ارتباطات را فراهم آورده است، آیا مشکلی را حل کرده است؟ پاسخ اینست، نه، چون در زندگی هر راه حلی مشکل تازه ای به وجود می آورد. این وضعیت غم انگیز انسان است. یونانیان باستان داستان این وضعیت را با افسانه سیسفوس به تصویر کشیدند که محکوم به هل دادن سنگ بزرگی به بالای کوه بود و زمانی که به قله می رسید، سنگ قل خورده و به دامنه کوه برمی گشت. سیسفوس مجبور بود آنرا دوباره به بالای کوه بکشد، و این جریان تا ابد ادامه می یابد.
با چنین درکی، اگرچه انقلاب دیجیتالی امکان دموکراتیزه کردن غیر قابل انکار ارتباطات را فراهم آورده است - هدفی که مطلقاً غیر قابل تصور به نظر می رسید - این دموکراتیزه شدن اکنون به انتشار کنترل نشده و هرج و مرج پیام ها و نیز سروصداهای کر کننده، بیش از همه، توسط شبکه های اجتماعی منجر شده است. این دقیقاً چیزی ست که مشکل جدید را به وجود آورده است. همانطور که گفتیم اکنون حقیقت رقیق شده است. اگر همه ما حقیقت خودمان باور داشته باشیم، پس حقیقت واقعی چیست؟ آیا حقیقت این است یا آنطور که دونالد ترامپ می گوید «حقیقت نسبی است»؟
در عین حال، عینیت اطلاعات (اگر هرگز وجود می داشت) از میان رفته است، دستکاری ها افزایش پیدا کرده است، مسمومیت ها مثل همه گیری دیگری شیوع پیدا کرده است، اخبار جعلی غالب هستند و جنگ روایت ها گسترده شده است. هیچگاه پیش از این، اخبار جعلی، روایات واهی، «اطلاعات احساسی» و توطیه ها با چنین پیچیدگی و ظرافتی «ساخته و پرداخته» نشده بود. وضع  وخیم تر می شود وقتی بررسی ها نشان می دهد که شهروندان اخبار جعلی را به اخبار واقعی ترجیح می دهند، یعنی اخبار جعلی با آنچه ما فکر می کنیم انطباق بیشتری دارد. مطالعات عصب شناسی تایید می کنند که وفاداری ما به آنچه باور داریم بیشتر از چیزیست که مخالف اعتقاد ماست. هیچگاه بهتر از این نمی شد سر خودمان کلاه بگذاریم.
اینترنت، یعنی فضای سایبری یا سرزمین دیجیتالی بیشتر از اینکه «مرز نوینی» باشد «قلمرو نوینی» است. ما در دو فضا زندگی می کنیم، فضای معمول سه بعدی و فضای صفحه های دیجیتالی. یک فضای موازی، مانند داستان های تخیلی علمی یا دنیای کوانتومی، که در آن همزمان اشیآ و مردم می توانند در هر دو مکان حضور داشته باشند. بدیهی ست از منظر پدیده شناسی روابط ما نمی تواند یکسان باشد. اینترنت - و هوش مصنوعی فردا - مغز ما را بطور بی سابقه ای بسط و گسترش می دهند. مطمئناً جامعه پذیری دیجیتالی نوین، که با شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک و تیوتر شتاب گرفته است، عمیقاً مناسبات رفتاری ما را تعدیل می کنند. فکر نمی کنم «بازگشتی» به گذشته وجود داشته باشد. شبکه ها رک و راست پارامترهای ساختاری جامعه مدرن را تعیین می کنند.
ما همچنین باید توجه داشته باشیم که اینترنت دیگر فضای آزاد غیر متمرکزی که امکان گریز از وابستگی به رسانه های جریان اصلی را می داد نیست. اکثر کاربران متوجه این واقعیت نیستند که اینترنت حول چند شرکت عظیم نام برده - گافا (گوگل، اپل، فیس بوک، آمازون) - متمرکز و انحصاری شده است و اینکه تقریباً هیچکس بدون اینها کارش پیش نمی رود. همانطور که شاهد بودیم، قدرت آنها چنان است که در اوایل ژانویه به خودشان اجازه دادند با بستن حساب توییتر و فیس بوک دونالد ترامپ، صدای رییس جمهور ایالات متحده را در گلو خفه و او را سانسور کنند.
ما در اوایل سال های ۲۰۰۰ درک نکردیم که الگوی اقتصاد «تبلیغات در برابر مجانی» موجب پدیده خطرناک تمرکز می شود، چون تبلیغ کنندگان منافع شان در کارکردن با بزرگترین هاست، با آنهایی که بیشترین مخاطب را دارند. اکنون ما باید موفق شویم برای تمرکز زدایی از اینترنت یکبار دیگر درمقابل این منطق بایستیم. افکار عمومی باید به این درک برسد که دسترسی رایگان منجر به چنین تمرکزی در اینترنت می شود، و آرام آرام کنترل شدید تر می شود و نظارت عمومیت می یابد.
از این نظر، باید یادآور شد که امروزه نظارت اساساً مبتنی بر اطلاعاتِ تکنولوژیکی و اتوماتیک، بیشتر از اطلاعات مبتنی بر انسان. مساله «تشخیص مخاطره آمیز» بودن یک فرد بر اساس عناصر کمابیش ثابت شده ظن و جاسوسی (با همدستی گافا) بر تماس های او در شبکه ها و پیام هایش است؛ و محدود کردن آزادی ها به بهانه تناقض آمیز تضمین آنها. منظورم اینست: مشکل اساساً نظارت نیست، بلکه، نظارت مخفیانهُ همگانی است.
در یک کشور دموکراتیک، مسؤلان با تکیه بر قانون و اجازه قضایی قبل از هر اقدامی، کاملاً مجاز به کنترل هر فرد مظنونی هستند. در عرصه جدید نظارت، اشخاص از پیش مظنون محسوب می شوند، به ویژه اگر «جعبه سیاه الگوریتمی» بطور مکانیکی، پس از تحلیل شبکه تماس و ارتباطاتشان، آنها را به عنوان «تهدید» طبقه بندی کرده باشد. این تئوری نوین امنیت است که انسان ها را عاری از اراده آزاد و استقلال فکری می داند. بنا براین، دخالت در حریم خانواده یا آرمان های اجتماعی با رجوع به سابقه جهت پیشگیری از احتمال انحراف بی جا و بیهوده است. هر آنچه اکنون، با اعتقاد به گزارش های نظارتی، مطلوب است، اینست که جلوی جنایت هرچه زودتر پیش آنکه اتفاق بیفتد گرفته شود. این مفهوم اراده گرایانه از جامعه حدود ۶۰ سال پیش توسط نویسنده داستان تخیلی-علمی  آمریکایی، فلیپ ک. دیک، در رُمان گزارش اقلیت به تصویر کشیده شد و اکنون آرام آرام دارد پا می گیرد. این «مطلوب»ی ست که اکنون، به بهانه «پیش گیری از خطر»، دنبال می شود.
شرکت های تجاری و آژانس های تبلیغاتی با این هدف به تجسس و سرکشی در زندگی ما می پردازند. هر روز بیش از پیش ما را می پایند، کشیک می دهند، جاسوسی می کنند، کنترل می کنند و برایمان پرونده درست می کنند. تکنولوژی های نو هر روز کامل تر می شوند تا ردِ پای ما را دنبال کنند. شرکت های عظیم برخط بطور پنهانی پرونده های کاملی از داده های شخصی و تماس های ما را که از فعالیت هایمان در شبکه های اجتماعی و تماس هایمان توسط رسانه های الکترونیکی مختلف بدست آورده اند، جمع آوری می کنند.
هرچند، این اقدامات پیشگیرانه عمومی مانع بیداری کسانی نشد که مدتهای مدیدی خاموش بودند و اکنون به جوامع مرتبطی تبدیل شده اند. بدون تردید آنچه در سال ۲۰۱۱ «بهار عربی» خوانده شد، مانند «جنبش خشمگینان» در اسپانیا و «تسخیر وال استریت» در ایالات متحده - به نحوی که تحول یافت - بدون نوآوری های ارتباطات در انقلاب اینترنتی، امکان پذیر نبود. این تنها بخاطر استفاده از شبکه های اصلی اجتماعی نبود که آن زمان تازه در حال گسترش بودند - فیس بوک در سال ۲۰۰۶ و توییتر در سال ۲۰۰۹ شروع به کار کردند - بلکه همچنین بخاطر استفاده از ایمیل، پیام رسان ها و وجود تلفن های هوشمند نیز بود. تاثیر تظاهرات عمومی که به واسطه این نوآوری های ارتباطی دامن زده می شد، صرف نظر از اینکه به مصاف کدام یک از نظام های سیاسی می رفت (استبدادی یا دموکراتیک) در سال ۲۰۱۱ بسیار قدرتمند بود.
البته در جهان عرب، که [جنبش های اجتماعی] به دلایل مختلف برای نیم قرن «منجمد» مانده بود، با این «تکان» پیامدهای چشمگیری داشت: دو دیکتاتوری (تونس و مصر) فروپاشیدند، و در دو کشور دیگر (لیبی و سوریه) جنگ های داخلی دردناکی شروع شدند که هنوز پس از ده سال پایان نیافته اند. حتی در نظام های دمدکراتیک - اسپانیا، یونان، پرتقال و ایالات متحده - در آن سال تکان های قابل توجهی را شاهد بودند که مطمیناً شیوه های رفتار سیاسی را تغییر دادند. برای نمونه در اسپانیا در بحبوهه این جنبش یک حزب چپ گرا، پودموس، ظهور کرد که در نهایت در سال ۲۰۱۹ در ائتلاف با حزب سوسیالیست کارگران به قدرت رسید. این چیز کمی نیست.
مایلم دو فکر دیگر را اضافه کنم. اول اینکه نوآوری ها در ارتباطات خیلی زود به استفاده سیاسی از شبکه های اجتماعی می انجامد. نمی توانیم ساده لوح باشیم. در استفاده از شبکه های اجتماعی دستورالعمل هایی با انگیزه های توطیه گرانه وجود دارد. آ همچنین بیاد داشته باشیم آنها بین سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ به شکل سازمان یافته و رنامه ریزی شده ای، با پشتیبانی قدرتمند مالی «انقلاب های رنگی» در گرجستان (۲۰۰۳)، اوکراین (۲۰۰۴)، قرقیزستان (۲۰۰۵) و غیره را علناً به قصد قطع اتحاد و همبستگی میان این کشورها با مسکو و تضعیف توان روسیه، سازماندهی کردند.
دوم، ما توضیح خواهیم داد که در پاییز سال ۲۰۱۹، پیش از شیوع و همه گیری جهانی کووید-۱۹ جهان - از هنگ کنگ تا شیلی، از جمله در عراق، لبنان الجزیره، فرانسه، کاتالونیا، پورتوریکو، کاستاریکا، کلمبیا، و کشورهای دیگر - در حال تجربه تظاهرات عمومی بزرگی با تکیه بر استفاده از شبکه های اجتماعی بود. دولت های این کشورها، اکثراً از جهت تئوری نمی دانستند چگونه با این نوع تظاهرات اجتماعی برخورد نمایند، مگر با سرکوب خشن.
در نتیجه، می توان گفت که از یک سو، شبکه های اجتماعی و انتقال پیام های نوع جدید (توییتر، فیس بوک، اینستاگرام، تلگرام،  سیگنال، اسنپ شات، وات اپ، زووم، تیک تاک و دیگران) به طور انکار ناپذیری فضای آزادی بیان ما را گسترش دادند، اما در عین حال آنها بی نهایت قابلیت در دستکاری افکار و سرک کشیدن در (زندگی) شهروندان را افزایش دادند. به تآسی از گفته مارکس می توان گفت که تاریخ، تاریخِ نوآوری های تکنولوژیک است. هر نوآوری تکنولوژیک مشکلی را حل می کند، و همانطور که تاکید کردیم، هر راه حلی، به نوبه خود مشکلی به وجود می آورد. به عبارت دیگر هرگاه جهش مثبتی در تکنولوژی های ارتباطات رخ می دهد، در واقع به پیشرفتی در جهت توان ابراز بیان دست می یابیم، ولی همچنان با خطر سردرگمی و مسمومیت های روانی جدیدی رو به رو می شویم. این طبیعی است. از این بابت چیز جدیدی نیست. هر قدرتی که انحصار ابراز بیان عمومی را در دست داشته باشد، با پیدایش هر تکنولوژی که ارتباطات را مردمی سازد مایوس می شود و آنرا تهدیدی برای تنها (منبع) سخن به حساب می آورد. یکبار دیگر به اختراع ماشین چاپ در سال ۱۴۴۰ میلادی فکر کنیم و وحشت کلیسا و پادشاه از ماشینی که ناگهان انحصار آنها بر حقیقت را از میان می برد.
در مواجهه با معمای مخاطرات در برابر فواید، این پرسش باقی می ماند: چه کنیم؟ این بستگی به پرسش گر دارد. اگر پرسش گر مردم باشند احتمالاً می خواهند بلافاصله از توان گسترده شبکه ها، بدون در نظر داشتن مخاطرات و پیشگیری جنبه های دوم استفاده کنند که می تواند آنها را در معرض خطر سؤ استفاده قرار دهد. لذا می تواند مآیوس کننده باشد.
اگر پرسش گر قدرت ها باشند، به نظرم باید خونسردی خودشان را حفظ کنند؛ آنها نباید خیال کنند که معجزه ای اتفاق می افتد و شبکه هایی که آمده اند و جا خوش کرده اند ناپدید می شوند. آنها نیز باید خودشان را با واقعیت وضعیت جدید سازگار کنند. سانسور، انکار یا نادیده گرفتن واقعیت بیهوده است، آنها تنها از منظر کسانی که در قدرت هستند دیده می شوند و مشکل را وخیم تر می کنند. خشک و خم نشدنی می شکند، در حالیکه انعطاف پذیر مقاومت می کند. بنابراین، سلطه گر باید درک کند که شبکه ها فضای جدیدی برای گفتگو و رو در رویی هستند و شاید در زمینه سیاسی عمده ترین فضای معاصر را برای مقابله دیالکتیکی تشکیل می دهند. شبکه ها، تا حدود زیادی، محل  گردهمایی های امروزی اند - همانطور که صفحات روزنامه ها برای مدتی طولانی چنین بودند - جاییکه مباحث اساسی و بگو مگوها حل و فصل می شوند. هرکس که نمی خواهد بازنده بزرگ دوران ما باشد، باید در این میدان گفت و گو حضور داشته باشد.
بله، شبکه های اجتماعی اکنون رسانه های مسلط اند، همانطور که رادیو، تلویزیون، سینما یا مطبوعات در گذشته بودند. انقلاب قابل ملاحظه ای ست، هرگز چنین اتفاقی در زمینه ارتباطات رخ نداده بود. تکرار می کنم هر تغییر مهمی در زمینه ارتباطات به ناگزیر تاثیر قاطعی بر مسایل اجتماعی و سیاسی خواهد داشت. هیچ استثنایی وجود ندارد. یعنی مطبوعات چاپی از اختراع خط تا اینترنت.
شبکه ها، در هر کشوری، همه رسانه های عمومی (مطبوعات، رادیو، سینما، تلویزیون) را مجبور به بازنگری در خود می کنند. داروینیسم رسانه ای در راه است. رسانه ای که خود را با محیط زیست جدید سازگار نسازد ناپدید می شود. سازگاری به این معنا نیست که رسانه های دیگر باید کاری را انجام دهند که شبکه ها می کنند، نه. شبکه ها هم، چنانکه گفتیم، میدان دستکاری، مسموم سازی، اخبار جعلی، «حقایق احساسی»، «حقایق بدیل» و روایات توطئه هستند. برای مثال، مطبوعات نوشتاری باید بر کیفیت شان متمرکز شوند: کیفیت نوشته، درخشش داستان، اصالت موضوع، واقعی بودن شواهد و مدارک، معتبر بودن اطلاعات، فراست تحلیلی و تضمین باز بینی حقیقت.
منبع: تله سور ۲۴ فوریه ۲۰۲۱